با سلام و احترام. دختر من امسال سال سوم است که دارد برای کنکور می خواند. متاسفانه روحیه اش خیلی تخریب شده. اعتماد به نفسش را ازدست داده. با وجودی که در دوران دبیرستان از شاگردان خوب مدرسه بود متاسفانه الان آنقدر حالش بد است که اگر یک سئوال ساده ریاضی را جلویش بگذارند قادر به حل آن نیست. خیلی نگران. چگونه می توانم به او کمک کنم؟ آیا راه حل و امیدی هست؟
با سلام و عرض ادب- به نظر می اید با توجه به صحبتهایی که فرمودید دخترتان اضطرابشان بالا باشه . به یک روانشناس مراجعه نمایید .یک سری آ موزش ها یی را باید ببینند. مطمئن باشید هم اضطراب و هم اعتماد بنفس و ….ایشان بهبود پیدا می کنند.
با عرض سلام و خسته نباشید
مشکل من و خانمم در زندگی زناشویی به جایی رسیده که خانمم مسر به طلاق است ولی من می خوام مشکل را ریشه یابی و حلش کنم حرف رای گفتن خیلی زیلد دارم اما می خواستم بپرسم در زمینه خانواده هم شما مشاوره می دید چون مشکل ما خیلی حاد است اگر نه ی دکتر خیلی ماهر رو بهمون معرفی کنید و در زمینه جنسی هم همین طور شاید اصل مشکل ما اونجا باشه
با سلام وخسته نباشید. جناب دکتر عزیز مدت 4 سال است به روانشناس مراجعه کردم بیماری من را شیزو فرنی تشخیص دادند . البته مشکل اصلی من که به ایشان گفتم همان ترس اجتماعی ترس از مردم ترس از مسخره شدن بود قرص تجویز کردن ابتدا . تیوتکسین بود.الان ریسپریدون 4 میخورم. والا باور بفرمایید اندکی بهتر شدم ولی هنوز از بیرون رفتن هراس عجیبی دارم لطف بفرمایید راهنمایی کنید
با عرض سلام خدمت حضرتعالی.اطلاعاتی که نوشته اید کافی نیست.متخصصین دیگر برای مشکل شما تشخیص اسکیزوفرنی داده اند و داروهایی هم که برای حضرتعالی نوشته اند ؛ داروهای ضد روانپریشی اند.در رابطه بامشکل اصلی که نوشته اید یعنی بیرون رفتن و هراس داشتن یکسری آموزشهایی هست که به شما یاد می دهم(که بستگی به تمایل شما برای بهتر شدن و میزان یادگیری شما و ….. دارد حدود 10 جلسه ) قطعا بهتر از قبل خواهید شد.مرسی و ممنون ازشما
سلام.خواهر من تقریبا دوماهه که رابطش با همسرش که سه سال کوچکتره و دانشجوی دامغانه داره سرد میشه میخواستم بهش کمک کنید.کجا میتونه هرچه زودتر با شما مشاوره داشته باشه؟چون دستمون خالیه نمیدونیم کجا بریم که زودتر مشکلش حل بشه.ممنون
با عرض سلام و ادب و احترام .مراکزی را که با آنها کار می کنم در سایت نوشته ام.خیلی عذر خواهی می کنم دیر پاسخ دادم.اطلاعات کاملی راجع به خواهر محترمتان و همسرشان نداده اید.لطفا در هر مرکزی که باشم(جاهایی که کار می کنم) به عنوان آخرین نفر تشریف بیاورید با تمام وجود به صورت رایگان در خدمت شما و دیگر دوستان هستم.
با عرض سلام و تشکر.با توجه به اینکه فرمودید مادر محترمتان سالهاست که مشکل افسردگی و اضطرب دارند، بهتر است ایشان را اول نزد روانپزشک و بعد روانشناس ببرید.اینکه تا چه اندازه موثر است ،بعد از مصاحبه و ارزیابی مشخص می شود.اما قطعا از 10 تا 90 درصد (چون بستگی به عوامل مختلفی دارد) رواندرمانی و دارودرمانی موثر است.از نظر خود بنده برای این گونه افراد درمان های چند وجهی و ادامه درمان تابهبودی(خیلی مهم) لازم است تا فرد زودتر به نتیجه برسدو بهبود یابد.مرسی از سوالتان
با سلام خدمت حضرتعالی.لطفا اول به یک متخصص داخلی رجوع نمایید تا ایشان تشخیص لازم و توصیه های مربوط(مثل چک آپ و ….) را بدهند بعد بنده در خدمت شما هستم. همانطوری که می دانید عوامل مختلفی باعث سندرم روده تحریک پذیر می شود که یکی از آنها استرس و اضطراب هست.اگر واقعا فرد پیگیری باشید این مشکل از نظر بنده علاج پذیر هست.مساله این است که خیلی از افراد متاسفانه پشتکار و پیگیری لازم را ندارند و زود ناامید می شوند و درمان را رها می کنند.
سلام آقای دکتر وقتتون بخیر ،من کمتر از 2 هفته هست که از طریق شبکه های اجتماعی با اقایی آشنا شدم و خوشم اومده از ایشون اما من حدود 3 سال پیش یک شکست عشقی داشتم که از نظر روحی خیلی ضربه بهم خورد ولی خودمو جمع و جور کردم و از اول شروع کردم الان میخوام راهنماییم بکنید که تا هنوز این رابطه جدی نشده و تازه هست من چطور یک رابطه صحیح را شروع کنم و جلو ببرم ؟ چون متاسفانه تو این زمینه اصلا بلد نیستم و علت شکست قبلیم حدود 60 درصدش به خاطر اشتباههای خودم بوده ممنون میشم .
با سلام-1-اینکه چه فردی را با چه خصوصیاتی انتخاب کنیم،نیاز به مهارت و آموزش دارد که در این زمینه می توانید به روانشناس یا روانشناسان محترم مراجعه کنید 2-کتاب {ایا تو ان گمشده ام هستی نوشته باربارا دی آنجلس} در زمینه انتخاب همسر می تواند به شما کمک کند و همچنین کتاب های دیگر 3 -قبل از ازدواج حتما و حتما {آموزش مهارت های زندگی را ببینید} واقعا برای شما و دیگر افراد مفید و موثر می باشد4-اینکه افرادی دائما از چاله به چاه می افتند و یا در زندگی اشتباهات فراوانی می کنند بستگی به عوامل زیادی از جمله {هوش/هوش هیجانی/رفتار وگفتار پدر ومادر و … در دوران کودکی با ما/محیط/نظام باورها/نظام عقاید و ارزشهای فرد و…….که با آموزش صحیح بسیاری ار مشکلات فرد حل می شود .بنده مراجعان زیادی را دیده ام که حتی با مدارک دکتری فریب خواستگاری را خورده اند که آن فرد به مدت 3 تا 7 سال به این افراد قول ازدواج داده بودند و بعد ……اینکه چرا افراد توانایی تجزیه و تحلیل امور را ندارند و نمی وانند تصمیم گیری صحیحی کنند به چه علت است؟ همچنین مراجعینی داشته ام که از میلیون تا میلیارد تومان سرشان کلاه رفته است .. با اینکه خیلی از این افراد در جنبه هایی باهوش هستند ولی در دیگر جنبه ها خیر .واقعا به چه علت؟ وقتی عمیقا برسی کنید متوجه می شوید که بیشتر این افراد در توانمندی در عقل و هوش هیجانی{که یاد گرفتنی هست} ضعیف هستند و البته عوامل دیگری هم دارد
با سلام و احترام.متاسفانه بدلیل اینکه افراد قبل از دوستی و ازدواج اموزش های روانشناسی و پیش از ازدواج و … لازم را نمی بینند وقتی وارد رابطه می شوند از ابعاد گوناگون مثل جسمی ،جنسی،مالی،جانی و…دچار ضرر و زیان می شود.اینکه فرمودید ضربه خوردم و خودم را جمع و جور کردم از نظر بنده حالتان بهتر شده ولی چون اموزش ندیده اید دوباره در دوستی بعدی یا ازدواج قطغا دچار مشکلات مختلفی می شوید ولی دیر یا زود دارد یعنی ممکن است در یک سال اول مشکلی نداشته باشید ولی در سه سال بعدی مشکلات شروع می شوند.ما در کلینیک مرا جعانی داریم که در سن 75 یا بیشتر و کمتر دچار مشکلات مختلفی هستند و اگر در سنین پایین تر مراجعه کرده بودند هیچ وقت دچار این مشکلات در رابطه با همسر و فرزندان و ….نمی شدند. پس حتما به روانشناس رجوع بفرمایید
با سلام
من جوانی 23 ساله ام
10 ماه پیش حدود یک ماه خودارضایی داشتم.و بعد از یک ماه ترک کردم ولی از آن به بعد هر چند روز یک بار در خواب خود ارضایی انجام میدهم، حدودا یکی دو ساعت بعد از به خواب رفتن اینکار را انجام میدم،یه حالت نیمه خواب هست که هیچ کنترلی روی خودم ندارم ، ولی صبح که بیدار میشم یادم هست حتی در اون حالت یه نگاهی هم به ساعت میندازم و ساعت یادم هست.مثلا من ساعت12ميخوابم.بعداز1ساعت خودم توخواب خودارضايي ميكنم.ولي دست خودم نيست.يعني تواون حالت فكرميكنم.كارخوبي هست.
درضمن اين مشكل كه من ميگم
با محتلم شدن اشتباه نگيريد
ممنون میشم راهنمایی کنید مشکلم چگونه و با چند جلسه حل میشه؟
آیا نیاز به مراجعه روانپزشک دارم یا روانشناس؟
دارو باید استفاده کنم یا با هیپنوتیزم حل میشه؟
خواهشا جواب بدید
با سلام.لطفا پیش روانشناس تشریف ببرید.2-اگر از هیپنو تراپی برای این مساله استفاده کنید بسیار عالیست 3-ولی نکته مهم این است که وقتی افراد خودشان را بهتر بشناسند بهتر می توانند به علل و عواملی که باعث رفتارشان می شود آگاه شوند که بهتر است آموزش ببینید4-نکته مهم تر این است که به احتمال خیلی زیاد پشت رفتار شما اضطراب و احساس های مختلفی هست که باید بررسی شود 5-جملات و افکاری مثل …..دست خودم نیست/هیچ کنترلی روی رفتارم ندارم/و…..جزو دسته افکاری (خود گویی /تصویر /تصور و…..)هستند که بشدت روی (هیجان ها)احساس های (غم /شادی /خشم و……..)ما و بعد روی رفتار (عملی که نجام می دهیم) ما اثر می گذارند 6-همانطور که کامپیوتر ویروس می گیرد مغز تمام انسانها هم بر اثر عوامل مختلفی ویروس می گیرد که روانشناس ها به این ویروسها می گویند (تحریفات شناختی) در اینترنت درباره ویروسهای ذهنی یا تحریفات شناختی جستجو کنید
سلام و احترام ببخشید به شما و دیگر دوستان دیر پاسخ دادم.مشکل شما هم با روان درمانی وهم با هیپنوتراپی خوب می شود حتی دارو درمانی هم تاثیر خوبی دارد اما به نظر بنده اول از روان درمانی شروع کنید و خود روانشناس اگر نیاز به دارو داشته باید به شما می گوید.از نظر بنده بین 20 تا 50 جلسه نیاز دارید و حتما خوب می شوید
سلام من دختری 19 ساله هستم
پدرم حدودا 6 سال پیش خیانت کرد و همسر دیگری دارند و مادرم هم طلاق نگرفتند و هنوز با پدرم در ارتباط هستیم و پدرم خارج از شهر هستند و این مسائل روی من و خواهرم تاثیر زیادی گذاشته خواهرم پرخواشگر شده و همچنین دارای اضطراب شدید هست و من هم همه چیز را درون خود میریزم و ناگهان بروز میدهم من برای اینده ی خودم و خواهرم بسیار نگران هستم و اینکه حرف های اطرافیان نیز روی من خیلی تاثیر میگذارند من و سایر اعضای خانواده واقعا سردرگم شده ایم ک چگونه با این قضیه کنار بیاییم و چگونه ادامه بدهیم ب دلیل اینکه ب مادرم بسیار وابسته شده ام از اینکه مادرم هم روزی از این زندگی خسته شود و من و خواهرم را ترک کند بسیار میترسیم و من این امکان را میدهم ک مادرم خسته شده باشد چون خواهرم خیلی اذیت میکند
و اینکه مادرم همیشه میگوید من آدم بی دست و پایی هستم و برای همین هم از تنها شدن واهمه دارم ممنون میشوم اگر راهنمایی ام کنید
با سلام -خیلی عذر خواهی می کنم دیر پاسخ دادم. حدود یک ساعت وقت گداشتم و پاسخ 20 خطی برایتان نوشته بودم (on line)که متا سفانه اینترنت قطع و وصل شد و پاک شد.لطفا شما و خانواده محترمتان به روانشناس رجوع کنید.ببخشید
درود بر شما
بنده 42 سالمه و از بچگی مشکل خجالت و کم رویی را داشته ام که از نظر خودم تشویق دیگران به این خلق و خوی و تعبیر آن به خوب و محجوب بودن باعث ثبات آن در اینجانب شده است.نتیجه آن خجالت, مشکل صحبت در جمع و عدم اعتماد به نفس است.
با انجام تمربن هایی که در اینترنت مطالعه کردم کمی شرایطم در جمع همکاران بهتر شده و کماکان از این شرایط معذبم.
روش مناسب و سریع درمانی چیست?
آیا هیپنوتراپی مناسب است?
سپاس از شما
با عرض سلام به شما .اضطراب و دیگر هیجان های ما مثل خشم،غم و…..دوستان ما هستند که برای ما کار ویژه ای انجام می دهند و حاوی پیام و یا پیام هایی هستند.اینکه شما متوجه شده اید که ریشه آن تا حدودی مربوط به چیست ،نشان دهنده این است که شما از ذهنیت روانشناختی خوبی بر خوردار هستید.بقول پروفسور کابانیس افرادی که علاقه کمی به کشف رفتار دارند و نمی توانند دلایلی برای اعمال خود بیابند مکرر به در مانگر می گویند نمی دانم و اگاهی کمی از احساساتشان و افکارشان دارند.نکته دیگر اینکه شما این مشکل را در خود شناسایی کرده اید و تلاش هایی هم در این مورد انجام داده اید که این،نشان دهنده اعتماد بنفس شماست(در رابطه با این موضوع) ولی چون کمک حرفه ای نگرفته اید به نظر می آید که از ادامه دادن تا حدودی منصرف شدید.روش مناسب و سریع درمانی (با توجه به سوال حضرتعالی) استفاده از روان درمانی هایی مثل istdp\act\cbt\ وهیپنوتراپی و …. هست.هیپنوتراپی واقعا عالی هست و توضیحات آنرا در همین سایت و دیگر سایتها می توانید جستجو کنید.نکته مهم این است که شما و دیگر افرادی که این مشکل را دارند(و دیگر مشکلات روانشناختی) توجه داشته باشند چون ریشه اینها مربوط به( دوران کودکی و نظام باورها،محیط،عوامل ارثی و…….) حتما ودر هر کجا که پیش همکاران محترم بنده تشریف می برید ،ادامه دهید ( حداقل 10 الی 20 جلسه) .چرا که تغییر عادات و برنامه نویسی های مغز ،چون بصورت ناخوداگاه در ما شکل گرفته کار مشکلی هست.بعضی از متخصص روانشناسی در جهان تغییر عادات رفتاری و فکری را از 21 روز الی سه سال و حتی بیشر می داند.
سلام خسته نباشید اقای دکتر من از ۴ سالگیم اضطراب دارم دلیلشم چن وقتی میشه پیدا کردم تو بچگیم وقتی پدرو مادرم باهم دعوا کردن و من از خونه تا خونه ی همسایه فرار کردم تا اونا رو باخبر کنم که بیان نزارن دعوا کنن از اون موقع من پوست انگشت دستامو کاملا میکنم خیلی خودمو کنترل میکنم ولی بعضی وقتا خون ازش میاد و اون موقع میفهمم و سندرم روده ی تحریک پذیر من همراه با گرفتن شکمی است که دلیلش همون اضطرابه من حدودا ۷ سال میشه مرتب پیگیرم و اضطرابمو کنترل کنم خوب شدم ولی در مقابل تلاشی که میکنم هنوز به طور کامل خوب نشدم و این داره اذیتم میکنه
لطفا راهنماییم کنید ممنونم
با سلام قبل از اینکه پاسخ شما بدهم توجه شما را به این موضوع جلب می کنم که وقتی کودکی در خانواده ای باشد که والدین با هم دعوا، کتک کاری ، تحقیر ،توهین و ……… می کنند، مغز چپ و راست کودک اطلاعات مختلفی را ثبت وضبط می کند (توجه داشته باشید که در کودکی دو نیم کره مغز نارس می باشد و جسم پینه ای که رابط دو نیم کره مغز است نیز در حال رشد می باشد به این معنا که نیمکره چپ خیلی از اوقات ازاطلاعات نیمکره راست با خبر نیست و برعکس و یکی از دلایلی که ما بعضی از اوقات احساس اضطراب یا غم ویا … می کنیم و دلیل این را نمی دانیم همین مساله است{بعدا در این رابطه توضیحات مفصلی خواهم داد } ) .یکی از روانشناسان مشهور به نام هورنای می گوید رابطه اجتماعی بین کودک و والدین او، عامل اساسی رشد شخصیت است. کودکی تحت سلطه نیاز به امنیت قرار دارد، که منظور از امنیت رهایی از ترس است. امنیت کودک کلا بستگی دارد به اینکه والدین با کودک چگونه رفتار می کنند. والدین با نشان ندادن صمیمیت و محبت نکردن به کودک، امنیت او را تضعیف می کنند. مادام که کودکان احساس می کنند آنها را دوست دارند و بنابراین ایمن هستند، می توانند خیلی از رویدادهایی را که معمولا آسیب زا)کتک خوردن یا حتی تجربیات جنسی پیش از موقع) محسوب می شوند را، بدون اثر زیان بار تحمل کنند. والدین امنیت فرزندانشان را به شیوه های مختلف تضعیف کرده و بنابراین، در آنها خصومت(دشمنی و خشم و..) ایجاد می کنند. هورنای بر درماندگی کودکان خیلی تاکید کرد. اما بر خلاف آدلر، باور نداشت که لزوما همه کودکان احساس عجز و درماندگی می کنند. اما در صورتی که این احساس ها ایجاد شوند می توانند به رفتار روان رنجور منجر شوند. هرچه کودکان بیشتر از والدین بترسند، خصومت خود را بیشتر سرکوب خواهند کرد. محبت نیز می تواند دلیل دیگری برای سرکوب کردن خصومت نسبت به والدین باشد. کودکان می فهمند که محبت والدین آنها واقعی است یا نه. احساس گناه دلیل دیگری برای سرکوب کردن خصومت است. آنها اغلب وادار می شوند از هرگونه ابراز خصومت یا نافرمانی احساس گناه کنند. هرچه کودک بیشتر احساس گناه کند، خصومت خود را عمیق تر سرکوب خواهد کرد. این سرکوب ها موجب ایجاد اضطراب بنیادی می شود. هورنای اضطراب بنیادی (basic anxiety) را به صورت (( احساس فراگیر و پنهانی تنها و درمانده بودن در دنیای خصمانه)) تعریف کرد. اضطراب بنیادی، مبنای پرورش روان رنجوری های بعدی است، و به طور جدایی نا پذیری با احساس های خصومت، درماندگی و ترس ارتباط دارد. این احساس ها در همه ما مشابه است. در کودکی به چهار طریق سعی می کنیم از خود در برابر اضطراب بنیادی محافظت کنیم : جلب کردن عشق و محبت
مطیع بودن
کسب کردن قدرت
کناره گیری کردن
فرد با جلب کردن محبت دیگران در واقع می گوید (( اگر مرا دوست داشته باشی، به من صدکه نخواهی زد)) ما به چند طریق محبت را جلب می کنیم : انجام ندادن هر کاری که از دیگری می خواهد، یا تهدید کردن دیگران به تامین محبت دلخواه. مطیع بودن، آنها جرات انتقاد کردن از دیگران یا بی احترامی به آنها را ندارند. معتقدند که از خود گذشته و فداکارند (( اگر تسلیم شوم، صدمه نخواهم دید)). فرد با کسب کردن قدرت می تواند درماندگی خود را جبران کند و از طریق موفقیت یا احساس برتری، امنیت به دست آورد. (( اگر قدرت داشته باشم، کسی نمی تواند به من صدمه بزند). ویژگی مشترک این سه وسیله محافظت از خود : فرد سعی می کند از طریق تعامل کردن با دیگران، با اضطراب بنیادی مقابله کند. کناره گیری از دیگران، نه به صورت جسمانی، بلکه به صورت روانی است. سعی می کند از دیگران مستقل باشد و برای ارضا کردن نیازهای درونی یا بیرونی، به هیچ کس متکی نباشد. با دوری کردن دیگران به استقلال می رسد و برای ارضا کردن نیازهای عاطفی خود به دنبال کسی نمی گردد. این چهار مکانیزم محافظت از خود یک هدف دارند: دفاع کردن علیه اضطراب بنیادی. آنها بجای خشنودی یا لذت، فرد را برای جستجو کردن امنیت و اطمینان خاطر بر انگیخته می کنند و آنها دفاع علیه رنج هستند نه جستجوی بهزیستی. این مکانیزم ها اضطراب را کاهش می دهند، اما معمولا به قیمت تحلیل رفتن شخصیت فرد تمام می شود. معمولا افراد روان رنجور برای کسب امنیت، از بیش از یک مکانیزم استفاده می کنند و نا سازگاری بین این چهار مکانیزم می تواند زمینه را برای مشکلات بیشتر فراهم کند. برای مثال شاید کسی بخواهد تسلیم دیگران شده و در عین حال دوست داشته باشد بر آنها حاکم شود. این نا سازگاری ها نمی توانند حل شوند و به تعارض های شدیدتر منجر میشوند.نکته دیگر به این موضوع مهم هم توجه داشته باشید که بیماری های «سایکوسوماتیک» بیماری های جسمی هستند که عوامل روانی در شروع و تشدید آنها مؤثرند. ” سایک psyche ” به معنی ذهن و ” سوما soma ” به معنی بدن. بنابراین یک اختلال سایکوسوماتیک (روان تنی) با علائم فیزیکی ای مشخص می شود که هیچ دلیل پزشکی ای نمی توان برای آن پیدا کرد.منظور این نیست که فقط علل روانی در به وجود آوردن این اختلالات دخالت دارند بلکه عوامل دیگر هم دخالت داشته منتهی عوامل روانی به صورت عوامل تسریع کننده یا کاتالیزور عمل می کنند. در آسم حق تقدم با آلرژی است و در دیابت حق تقدم با عامل ارثی است و در تبخال یک عامل ویروسی، اما در این بیماری ها عوامل روانی، کاتالیزور هستند(منظور از کاتالیزور چیزی است که در فعل و انفعالات شیمیایی مستقیما وارد نمی شوند ولی اثر تشدیدکننده دارند.) کاتالیزورهای مهم در بدن انسان ویتامین ها هستند. ویتامین ها دسته ششم غذاها می باشند که سوخت و ساز و یا متابولیسم را در بدن به راه می اندازند. اگر به کسی فقط ویتامین داده شود زنده نخواهد ماند اما بدون ویتامین هم انسان قادر به ادامه زندگی نیست. بنابراین همان نقشی را که ویتامین ها در بدن ایفا می کنند، علل روانی در ایجاد بیماری های سایکوسوماتیک دارند. اختلالات روان تنی به طور ناگهانی به وجود نمی آیند بلکه ابتدا توسط نشانه هایی مثل استفراغ، تپش قلب و رنگ پریدگی ظاهر شده و استرس ها و ضربه های روحی به طور تدریجی روی فرد تأثیر می گذارند و اثر تجمعی آنها سبب بروز بیماری های سایکوسوماتیک می شوند. انواع بیماری های سایکو سوماتیک عبارتند از میگرن، سردردهای تنشی، تهوع و استفراغ، کولیت مزمن (ورم مزمن روده بزرگ)، آسم، جوش و آکنه، واکنش های آلرژی، کهیر، کاهش قند خون، افزایش ترشح غدد داخلی، دیابت نوع دو، چاقی، فشار خون اساسی، بیماری کروز قلب و افزایش ضربان قلب و سندروم روده تحریک پذیر و ……و غیره.پیشنهاد بنده این است که به روانشناس وروانپزشک مراجعه نمایید.
سلام دکتر وقتتون بخیر.
دکتر من مشکل خودارضایی چیزی از بچگی درگیرش بودم و الان واقعا از نظر روانی دارم فکرش ازارم میدمدلم میخواد برای همیشه از شرش خلاص بشم بارها تلاش کردم اما نهایتا تا یکی دو ماه موفق بودم میخواستم بدونم در مورد درمان ان به شما مراجعه کنم.
ممنون میشم در اسرع پاسخ بدین.
با سلام و احترام.از نظر بنده برای اینکه ما بتوانیم مشکلی را حل کنیم باید به آن نگاه عمیق و دقیق و ریشه ای بنماییم.مثل درختی که ریشه های آن در زیر زمین است و نا پیدا و فقط ما قسمت خارجی آنرا مثل تنه و شاخ و برگها را می بینیم .یک نکته پنهان از مجموعه عوامل خودارضایی و(حتی افسردگی و …..) اضطراب و تنشی که هست که فرد در رابطه با مسائل و مشکلاتش آنرا تجربه می کند و فرد برای اینکه از دست این اضطراب خلاص شود{ نا آگاهانه } به سمت خود ارضایی(یا رفتار های خود تخریبگر و…) می رود.همه ما علائم اضطراب را می شناسیم مثل (شاخه عصبی سمپاتیک)تپش قلب ،فشار خون،خشکی دهان،سرخ شدن،سرد شدن دستها ، یبوست ،لرزیدن دستها و پا (در اضطراب خیلی بالا ولی فرد احساس غش کردن ،گیجی ،تجزیه،فراموش کردن مسیر،بی حسی،ضعف حافظه،توهم و…) .و نشانه های اضطراب ناشی ازسیستم عصبی پاراسمپاتیک عبارتند از ترشح بزاق،کاهش ضربان قلب،تهوع ،استفراغ،اسهال،آشفتگی تفکر،بی حسی بدن،ضعف و بی رمقی اندامهاو….فرد با آگاهی از احساس ها و افکار در لایه های زیرین اضطراب و مجموعه عواملی که باعث خود ارضایی می شود،می تواند آگاهانه بر اعمال و رفتارش کنترل داشته باشد و به سمت ارزشها و اهدافش حرکت کند.
سوال1⃣
سلام.. نمیدونم از کجا شروع کنم..پسرم..۲۴ سالمه..
لطفا بعد خوندن این پیام جواب منو بدین تورو خدا..
من حدود ۶ ماه پیش با شخصی دوست شدم…دختر آزادی بود..
همه چیز خوب بود تا بعد اینکه بهم گفت قبل از من رابطه جنسی داشته..بعد اون رابطه مون شد دعوا و بحث…
منم همش فکر و خیال اینکه نکنه دروغ بگه..نکنه با کسه دیگه بوده باشه همیشه باهام بود…اون تایم تو سوپر مارکت کار میکردم…
تایم کارم زیاد بود..فشار روم زیاد بود…فکر و خیال این خانم هم همش باهام بود..بعضی روز ها واقعا خسته میشدم… من سیگار رو ۲ سال ترک کرده بودم..الکی سیگار میکشیدم..غم باد گرفته بودم….خیلی برام بزرگ شده بود داستان..هم خودم و اذیت میکردم هم اونو..روش حساس شده بودم..
حس میکردم مغزم خسته است..توان سابق رو نداشتم..
بعد از مدتی با اون شخص رابطه جنسی برقرار کردم…اما تو طول رابطه همش فکرم درگیر همون افکار بود که باعث شد ازش زده شم.. بعد اون دعوا و بحثمون زیاد تر شد… جدا شدیم از هم..
بعد جدایی میومد با حرفاش منو آزار میداد و بهم حس عذاب وجدان میداد.. بعد چند هفته دیگه داشت حالم بهتر میشد که یه مقاله تو نت خوندم در باره ایدز… از اون شب به مدت ۲ هفته همش فکر و استرس اینکه نکنه ازش ایدز گرفته باشم باهام بود..
یهنی استرس و فکر و خیالم جوری بود که زندگیم از حالت روتینش خارج شده بود..نه حال داشتم ساز بزنم ..نه حوصله داشتم برم کلاس دانشگاه…انگار پذیرفته بودم ایدز دارم خودم رو خیلی باخته بودم… فشار عصبی داشتم…تپش قلب داشتم…خانواده و دوستام بهم میگفتن چته تو آخه؟؟. اون که ایدز نداره بهت منتقل کنه..اما من اصلا تو کتم نمیرفت..با اینکه میدونستم درمان داره و آدم نمیمیره..اما باز فکر و خیال میکزدم..تا اینکه آزمایش دادم و منفی شد…بعد اون یکم راحت بودم که بعد چند روز افکار خود کشی اومد تو سرم…نه اینکه بخوام انجام بدم..آخه دلیلی نمیبینم که انجامش بدم…همش فکرم درگیره افرادیه که خود کشی کردن..مثل بازیگرا..خواننده ها..نویسنده ها..
میگم خودم رو بکشم که چی بشه..چرا باید انجام بدم آخه؟؟
مثلا تصور میکنم خودم از جایی بندازم پایین از ترس چشامو میبندم..اصلا دلم نمیخواد انجامش بدم..
اما خیلی بی حوصله شدم..تنبل شدم..همش خوابم میاد…
میرم بیرون الکی …نمیدونم دارم چیکار میکنم…سر در گم شدم…
۱ ماه همش استرس و فکر و خیال شدید با هام بوده..
مثلا چند روز پیش بابام رفت رشت… گوششیش همراه اش نبود..
یکم دیر کرد..من تو ذهنم میگفتم مرده حتما… حتما تصادف کرده که دیر کرده..حتی مراسم ختمشم تصور میکردم…
الان که نگاه میکنم میبینم اصلا عادی نبود افکارم..یعنی دیوانه شدم؟؟
یا مامانم برا دیسکش حالش بد شد بریدمش بیمارستان… بعد دکترا گفتن احتیاج به عمل داره..گفتن احتمال کم سکته مغزی هست..من دیگه تا ته داستان رو رفتم..خونه رو بدون مامان تصور میکردم..میگفتم بمیره چیکتر کنم! البته بگم قبلا ترس از دست دادن پدر و مادرم میومد تو ذهنم گاهی…
هر چقدر هم میخواستم افکارم رو خارج کنم از اون موضوع نمیشد..
میدونستم اشتباه افکارم اما باز نمیتونستم کنترلش کنم…
تو رو خدا کمک.کنید…این افکار خود کشی من و بی حال و بی رمق میکنه..من هنوز دوس دارم به خیلی چیزا برسم..
اما الان سر در گمم..نمیدونم چی کار کنم با این وضعم…
هر چیزی تو ذهن من زیادی بزرگ میشه…و نمیتونم کنترلش کنم..
از روان پزشک هم میترسم..میترسم دارو شیمیایی بخورم بدتر بشم..یا عوارض بده.. لطفا جواب بدید
هیچ وقت فکرش رو نمیکردم اینقدر ضعیف باشم..
تو گوگل خوندم علائم افسردگی و اختلال استرس و اختلال تطابق شبیه حالت من بود..نمیدونم کدومه..
دیونه شدم آره؟؟
میرم بیرون میگم میخندم..اما ته ذهنم همش درگیره این چیزاست…میدونم مرگ دست خداست و باهاش کنار اومد..اما الان اینطوری هستم..
اگه بیماری برا خودم پیش بیاد یا یکی از عزیزام بمیره با این وضع دیوانه میشم?
سلام آقای دکتر
من17 سالمه و حدود 3 ساله که به بیماری تریکوتیلومانیا مبتلا ام.همان تیک کندن مو.اصلا نمیتونم کنترلش کنم.خیلی خسته شدم ازش دیگه.دست خودمم نیست.هرچی اراده میکنم که اینکارو انجام ندم ولی باز میبینم که غیر ارادی دارم اینکارو انجام میدم.میخواستم ببینم هیپنوتیزم برای درمان این وسواس موثره؟
چون شنیدم کسایی که مشکل منو داشتن درمان شدن با این روش
ممنون میشم زودتر کمکم کنید?
با عرض سلام و احترام.افراد مبتلا به این اختلال یک میل اجباری برای کندن موی خودشان دارند. طوری که این موضوع باعث می شود قسمتی از سرشان کم مو یا طاس شود. این کم مویی یا طاسی نیز رنج، ناراحتی و فشار روانی را برای این افراد به دنبال دارد. کسانی که دچار این اختلال هستند در زندگی روزمره، عملکرد اجتماعی و شغلی دچار مشکل میشوند و زندگی آنها را مختل می کنداختلال مو کندن در نوزادان نیز دیده شده است اما معمولا در سالهای نخست رشد از بین میرود. آغاز اختلال مو کندن در بیشتر موارد همزمان با بلوغ یا بعد از آن است. اختلال مو کندن تریکوتیلومانیا نیز نامیده میشود که از سه کلمه یونانی ساخته شده است. تریکو (مو) + تیل (کشیدن) + مانیا (دیوانگی، جنون). تریکوتیلومانیا معمولا با سایر اختلالات روانی همراه است، مخصوصا با اختلال افسردگی عمده و اختلال پوست کندن.. زنان بیشتر از مردان به این اختلال مبتلا میشوند که نسبت آن ۱۰:۱ است. در بین کودکان مبتلا به اختلال موکنی، پسرها و دخترها به طور برابری این اختلال را نشان میدهند. اختلال مو کندن به یک یا دو جا محدود میشود اما ممکن است چندین جای بدن را شامل شود. در بیشتر موارد فرد موی سر خود را میکند. فراوانیهای بعدی به ترتیب عبارتند از: ابرو، مژه، صورت، دست و پاها، موهای شرمگاه، زیر بغل، ریش و سینه. کودکان فقط موی سر خود را میکنند. افراد مبتلا به این اختلال، هر بار یک مو را میکنند و این اپیزود هر بار ممکن است چند ساعت ادامه یابند. ممکن است مو کندن برای مدتی متوقف شود. اضطراب، افسردگی و اختلال وسواسی اجباری در افراد مبتلا به اختلال مو کندن زیاد مشاهده میشود. کندن مو با اختلال PTSD نیز همپوشانی دارد و استرس نیز میتواند عامل برخی از موارد مو کندن باشد. برخی از روانشناسان بر این باورند که کندن مو مانند یک تقویت کنندهی مثبت عمل میکند. به ویژه به این دلیل که فرد، پس از تجربهی یک تنش یا عصبیت با کندن موی خود احساس آرامش میکند. برخی روانشناسان، که رویکرد عصب شناختی دارند اختلال مو کندن را گونهای از اختلال عادتی(Habit Disorder) میدانند. آنها میگویند که گرههای پایه (عقدههای قاعدهای) در ایجاد عادتها نقش دارند و لبهای پیشانی در سرکوب یا بازداری چنین عاداتی نقش ایفا می کننددرمان بر اساس سن انجام می شود. در کودکان مدرسهای، این اختلال با ادامهی رشد برطرف می شود. بهترین شیوهی درمان اختلال مو کندن، آموزش معکوس سازی عادت (HRT – Habit Reversal Trainingg) است. در این نوع رواندرمانی، روانشناسان به فرد یاد میدهند تا میل شدید به مو کندن را بشناسد و این میل را به جای دیگری معطوف کند. روان درمانی شناختی رفتاری (CBT)، بایوفیدبک، هیپنوتیزم نیز میتوانند از شدت فراوانی سمپتومها بکاهنددرمان با کلومیپرامین و داروهای سه حلقهای، نشانه داده اند که میتواند مفید باشند. فلوکستین و دیگر SSRI ها نیز تا اندازهای سودمند هستند اما عوارض جانبی نیز به همراه دارند… در مجموع هم هیپنوتراپی ،tdcsو نوروفیدبک و ….به شما ودرمان شما کمک خیلی زیادی می کند. با تشکر
با سلام. من نوجوان 17 ساله ای هستم که دچار یک نوع انحراف جنسی به نام Fetishism هستم. میخواستم بپرسم که آیا این مشکل با هیپنوتیزم درمانی قابل درمان هست؟ به کجا باید مراجعه کنم؟
با سلام وعرض ادب .یادگارخواهی Fetishism کانون میل جنسی معطوف به اشیایی نظیر کفش و جوراب و دستکش و جوراب شلواری و شورت و سوتین وچکمه است که ارتباط نزدیکی با بدن آدمی دارد. یادگار (fetish) خاص مربوط به شخصی است که در دوران کودکی با فرد بیمار ارتباط نزدیک داشته است و کیفیتی دارد که شخص مورد علاقه، مورد نیاز یا حتی آسیب رسان را تداعی میکند.معمولا اختلال در دوره نوجوانی شروع میشود و پس از استقرار معمولا به صورت مزمن در می آید. این اختلال تقریبا منحصرا در مردها دیده میشود. فعالیت جنسی ممکن است مستقیما معطوف به خود یادگار باشد( خود ارضایی با شورت) و یا ممکن است در رابطه جنسی بکار گرفته شود( مثلا تقاضا از شریک جنسی برای پوشیدن کفش پاشنه بلند حین سکس یا در دست گرفتن یا بوییدن یادگار)فروید معتقد بود یادگار در افراد با ترس از اختگی بعنوان نماد احلیل عمل میکند. نظریه پردازان یادگیری معتقدند یادگار با تحریک جنسی در سنین پایین ارتباط دارد. بطور کلی ،روان درمانی شناختی،دارو درمانی،istdp،cbt، actوهیپنوتراپی برای درمان موثرند.ادرس مراکزی که در انها هستم در قسمت (تماس با ما )موجود است .مرسی
باسلام من یک خانوم 42 ساله هستم شش ماه پیش ماد رم رو ازدست دادم وازاونموقع دچاروسواس فکری شدم البته قبلاهم یکبارافسردگی بعداز زایمان گرفته ام اما خوب شدم الان احساس شدید عذاب وجدان. برای اسیبی که نمیدونم به کسی رسانده ام یانه دارم تنها بیرون برم میترسم به کسی اسیب برسه اگه ادرسی بپرسم بعد دچار عذاب وجدان میشم که شخص معطل شد بخاطر من وبلایی سرش نیاد چند روز پیش از روی درفاضلابی رد شدم که لق بود بعدم دیدم درش کیپه اما ازاون روزتاحالا عذاب وجدان دارم که بعد من کسی توی چاه نیفتاده باشه ومن باعث مرگش باشم اصلا این باعث مرگ اینو. واون بودن منو نابود کرده یعنی فکش من چه کنم
با سلام و احترام.مناسب ترین درمان را متخصص پس از مصاحبه و ارزیابی انتخاب می کند.از نظر بنده با توجه به اینکه فرموده اید افسردگی شدیدی دارید باید چند درمان را هم زمان و با هم انجام دهید.و حداقل 20 الی 30 جلسه ادامه دهید و اگر نتیچه نگرفتید روانشناس یا روانپزشک تان را عوض کنید.
سلام آفای دکتر.وقتتون بخیر
امیدوارم پیام من رو ببینید و بتونید هرچه سریع جواب بدید چون واقعا درمانده شدم.
من خواهری ۱۳ ساله دارم که از ابتدای ورودش به مدرسه مشکلاتی داشته . به این صورت که در هر سال تحصیلی یا با معلمش مشکل پیدا میکنه یا مدیر و ناظم یا همکلاسیهاش و دلش نمیخواد بره مدرسه.از کلاس اول تا الان که هفتم هست تقریبا هرسال رو به همین شکل گذرونده.کلاس اول ضربه ی خیلی بدی خورد. روز جشن شکوفه ها که بخاطر جدا شدن از مامانم گریه میکرده معلمش باهاش برخورد خیلی بدی میکنه و سیلی بهش میزنه. کلاس چهارم مدیر و ناظم جلوی همه بچه ها کیفش رو از مدرسه پرت میکنن بیرون.و مشکلاتی از این قبیل.امسال دیگه از آذرماه مدرسه نرفت و امتحانات ترم اولش رو توی خونه خوند و رفت توی یه کلاس مجزا امتحان داد.چون امسال با همکلاسیهاش مشکل داره و میگه نمیخوام ببینمشون.میگه ازشون بدم میاد.متلک میگن بهم.تیکه میپرونن.ترم اول رو با ارفاق قبول شد.اما الان متوجه شدیم که علاوه بر ترس و استرسش ، درس خوندن رو هم دوست نداره.یعنی کلا نمیخواد مدرسه بهره و از درس خوندن و کلاس فوق العاده و هرچیزی که در رابطه با درس باشه فراری هست.توی خونه هم خیلی بداخلاقی میکنه.مدام میگه ما بدبختیم.من عقده ای شدم.دق کردم.کوچکترین خواسته ایش که برآورده نمیشه بنای بداخلاقی و داد و بیداد میزاره .یه برادرم دارم که دوقلو هستش با این خواهرم.این دوقلوها از ازدواج دوم مادرم هستن.توی سن بالا هم باردار شدن،یعنی فاصله سنیشون زیاد هست.چندین ساله که درگیر مشاوره بردن و از این روانشناس به اون روانشناس….روانکاوی…رفتاردرمانی…دارودرمانی و هر ترفندی که فکرش رو بکنید هستیم و هیچکدوم نتیجه نداده.نهایتا به فکر هیپنوتراپی افتادیم. چون حتی مطمئن نیستیم که استرسهای این بچه واقعی هست یا برای مدرسه نرفتن اینکار رو انجام میده.چون واقعا یه مقدار راحت طلب هست. به کمکتون خیلی نیاز داریم.و اینکه امیدوارم به روانشناس ارجاعمون ندید چون نتیجه نگرفتیم و خودش هم دیگه بیزاره از مشاوره رفتن.
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.
با سلام و احترام.ببخشید که خیلی خلاصه پاسخ می دهم.اول پیش یک متخصص داخلی و انجام یک چک اپ کامل.2.روانپزشک و انجام و گرفتن عکس کیو ای ای جی 3.بیزاری از روانشناس و مشاوره به معنای این نیست که نباید پیش روانشناس یا روانپزشک یا …رفت.4.ننوشته اید که پیش هر روانشناس یا متخصصی چند جلسه رفته و نتیجه چه بوده است و ……5.قرار بر این نیست که حتما باید درس بخواند 6.تحت فشار قرار دادن خواهر محترمتان از طرف خانواده و شما با عث بدتر شدن وضعیت روحی و جسمی ایشان می شود
سلام.ممنونم از راهنماییتون.
پیش هر روانشناس حدود یک ماه رفته و بعد هرکاری کردیم دیگه حاضر نشده بیاد.
بار آخر که همین زمستون پارسال بود، حدود ۳ ماه تحت نظر بود.که رفتار درمانگرش گفت من دیگه نمیتونم واسش کاری بکنم و دیگه نبردیمش.
تقریبا همه ی روانشناسهایی که ایشون رو پیششون بردیم، به این نتیجه رسیدن که درس خوندن و مدرسه رفتن رو دوست نداره. و یکی از روانشناس ها گفتن که استرس و اضطراب شدید داره که مشخص نیست دلیل اصلیش چی هست که ارجاع دادن به روانپزشک و ایشون هم دارودرمانی رو تجویز کردن.داروهاش حدود یک ماه هست که تمام شده و هیچ تاثیری نداشت.ما هم دیگه ادامه ندادیم دارودرمانیش رو.
آقای دکتر، الان ایشون کلاس هفتم هست، واسش معلم خصوصی گرفتیم برای چندتا از درسهاش.ولی حتی حاضر نشد سر کلاس خصوصی هم بره.بهانه های مختلف آورد و خودش و به مریضی زد.جلسه ی بعدی رو هم زنگ زد گفت بیمارستانم زیر سرم نمیتونم بیام.معلمهاش عذرش رو خواستن و گفتن نمیتونیم باهاش کار کنیم.
امسال رو که رد میشه.بعید میدونم سال دیگه بره مدرسه.همینطوری پیش بره کلا ترک تحصیل میکنه.بنظرتون این مسئله در آینده باعث سرخوردگیش نمیشه؟و اینکه واقعا اگه دوست نداشته باشه بره مدرسه باید چکار کرد؟ترک تحصیل کنه؟
جناب دکتر ما ساکن اصفهان هستیم. اگر شما هم اصفهان تشریف دارید ایشون رو بیاریم خدمتتون.
سلام من امسال پنجمین باره در کنکور شرکت میکنم و متاسفانه هنوز موفق نشدم و با فردی مشاوره تحصیلی گرفتم که ایشون در یک سری مباحثی به من اطلاعاتی دادن که هضمش برام سخت بودمن ادم معتقد به مذهب بودم اینجا نمیتونم بگم چی گفتن و این اطلاعات درسی نبودن یک نمونه اون اطلاعات درمورد نظریه ها و تئوری های فروید بود.و یک جور حس پوچی به من دست داد و الان بشدت اعتماد به نفسم پایین هست که حتی نمیتونم جایی برم با کسی حرف بزنم از صحبت کردن در جمع میترسم و همین موضوعات هم از دلایلی برای نرفتن به دانشگاه بود با اینکه از لحاظ درسی عالی بودم و از لحاظ ظاهری هم معمولی هستم ولی بشدت اعتماد به نفسم پایین هست و متاسفانه دچار افسردگی شدم و این خاطرات تلخ پشت کنکوری بودن رو نمیتونم فراموش کنم بخصوص آشناییم با این فرد . برام سنگین هست و اینم بگم من چند ساله که به این مشکلات دچار شدم و قبلا بسیار با اعتماد به نفس با اراده و سر زنده بودم . من میخام تغییر کنم از این وضع خسته شدم ولی گذشته رو نمیتونم فراموش کنم این اعتماد به نفس پایین و ترس از صحبت کردن در جمع واقعا از مشکلاتی هستن که من حتی خجالت میکشم درموردشون با کسی حرف بزنم و واقعا منو از درس خوندن وتلاش برای کنکور و اهدافم دور میکنن در حالی که من نمیخام ازشون بگذرم اما گذشته بدمو واقعا نمیتونم از یاد ببرم من اصفهان هستم با این توضیحاتی که دادم میتونم برای حل مشکلم به شما مراجعه کنم؟؟ چون تصمیم من بر تلاشی دوباره هست و میخام این مشکلات رو از سر راهم بردارم
با سلام و احترام خدمت شما و بزرگوارانی که این مطالب را مطالعه می فرمایند.قبل از اینکه پاسخ شما را بدهم از شما می خواهم که با دقت به کلمات و جملاتی که بکار برده اید دقت کنید وپاسخ بنده راحتی چند بار مطالعه بفرمایید(ممنونم). حدود شش بار کلمه نمی توانم در( ده خط) و …………قبلا تا حدودی توضیح داده ام که هر کلمه و جمله می تواند بر(غدد و تک تک سلول های بدن تاثیر بگذارد.چون کلمات و جملات و تصاویر ذهنی و خود گویی های درونی ما ،جزو افکار ما هستند وطبق نظر متخصصین روانشناسی و غیره (پروفسوربک و…) افکار می توانند در میلیونیم ثانیه بر هیجان ها(احساس)ی ما و رفتار ما تاثیر بگذارند. { می دانیم کلمات و جملاتی که ما در طول روز بکار می بریم برنامه نویسی های مغز ما هستند تقریبا مثل برنامه های یک ماشین لباسشویی }.این برنامه نویسی های مغز ما از کودکی توسط( پدر و مادر ،دوستان،فیلم ها،محیط، ژنتیک و …..آگاهانه و ناآگاهانه وارد ذهن ما می شود و ثبت و ظبط می شود و بعد در موقعیت های مختلف بر اثر محرک های مختلف پلی می شوند یعنی اجرا می شوند.نکته جالب و مهم این است که اگر این برنامه نویسی ها اشتباه ،غیر منطقی ،دروغ، نا سودمند، غیر واقع بینانه یا چرت و پرت باشد چه اتفاقی می افتد؟هیجان و رفتار و فیزیولوژیک بدن ما دچار اختلال و اشکال می شود. این مطلب یعنی چه؟؟ به زبان ساده یعنی ازیک حرف یا جمله فردی یکدفعه بهم می ریزیم،بدن(دست یا پا یا …) ما یک دفعه شروع به لرزش می کند،بعضی افراد میگرن می گیرند و…بی اختیار داد می زنیم و ممکن است عصبانی شویم،غمگین می شویم و ……به عبارتی دیگر یک جورایی اعمال ورفتار و احساسات و دوباره افکار ما از حالت واقع بینانه بودن و منطقی بودن با شرایط و …خارج می شود.
بیشتر جملاتی که شما زحمت کشیده اید و نوشته اید ( negative self _ hyposis) هستند یعنی یک جور خود هیپنوتیزم منفی هستند یا بعبارتی دیگر یک جور قفل مغزی یعنی شما یک رفتاری را که در زمان و مکان مناسب باید انجام بدهید نمی توانید و بالعکس و …..
اینکه در دو خط اول نوشته اید پنج بار در کنکور شرکت کرده اید و موفق نشده اید(با توجه به توانایی و زمان و رشته مورد دلخواه و ….)،در بعضی افراد طبیعی هست.بهتر هست که به یک روانشناس و یک فردی که مشاوره تحصیلی خوبی می دهد مراجعه بفرمایید. اینکه فرمودید مشاور قبلی شما مطالبی(از فروید) را به شما گفتند که هضم آن برای شما سخت بود و دچار احساس پوچی شدید ،در خصوص این مطلب باید خدمت شما عرض کنم که مطالعات علمی که بعد از فروید بر روی نظریه های ایشان انجام شد، نشان داد که بعضی از آنها درست هستد و بعضی نه. اینکه دقیقا کدام مطالب و کدام صحبتهای آن مشاور محترم باعث احساس پوچی در شما شده اند باید بررسی شوند.واقعیت این است که زندگی سخت و مشکل هست اما اگر ما آموزشهایی را ببینیم مخصوصا تفکر منطقی و……هضم خیلی از این مسایل و موضوع ها برای ما راحت تر و قابل درک تر می شود.خیلی از واقعیات هستند که ما دوست نداریم آنها را بشنویم و یا ببینیم اما اینکه من آنها را دوست ندارم به این معنی نیست که آنها نبایند باشند و این یک تفکر اشتباه و غیر منطقی و غیر سود مند هست.
اینکه نوشته اید (نمیتونم جایی برم با کسی حرف بزنم از صحبت کردن در جمع می ترسم و …) می تواند از نظر رویکرد های مختلف روانشناسی عوامل مختلفی داشته باشد از جمله افکار و عقاید اشتباه و غیر منطقی(از نظر شناخت درمانگرها) ،اضطراب بالا وتقویت مثبت و منفی اشتباه و …….که بهتر هست پیش روانشناس تشریف ببرید.
اینکه اعتماد بنفس تان پایین هست را تا حدودی در بالا توضیح داده ام وهمچنین گفته اید افسرده شده ام، آیا تشخیص خود شما بوده و یا تشخیص متخصصین محترم؟؟؟
در خصوص اینکه دو با ر نوشته اید که(از این وضع خسته شدم ولی گذشته رو نمیتونم فراموش کنم) باید خدمت شما عرض نمایم که این فکر و نظر شماست وفکر و نظر من یا شما و یا هر فردی بهتر هست که بر پایه عقل و منطق و واقع بینانه باشد.سیستم عصبی ما بخاطر توانایی منحصر بفردی که دارد اطلاعات را در خودش ثبت و ضبط می کند که در اینده بتواند به ما کمک کند و در نهایت بتواند باعث زنده بودن ما شود همچنین ما قرار نیست که چیزی را فراموش بکنیم یا نکنیم،ما باید یاد بگیریم که از آنها(اتفاقات و موضوهای مختلف چه بد و چه خوب و…) درس عبرت بگیریم و یاد بگیریم به آنها توجه نکنیم .سوال اینجاست که پس ما باید به چه چیزی توجه کنیم؟؟؟؟طبق نظر متخصصین ((ACT باید ارزشهای مان را مشخص کنیم و به آنها توجه کنیم.توجه داشته باشید که آیینه بغل و وسط ماشین را به این علت گذاشته اند که ما برای لحظاتی به عقب و پشت سرمان نگاهی بیندازیم (و ارزیابی و برر سی واقع بینانه کنیم ) و مسیر الان و بعد و اینده خودمان را مشخص کنم و نه اینکه دايم به عقب و بغل نگاه کنیم که اگر این کار را بکنیم با عث تصادف و مشکلاتی برای ما می شود.
همچنین نوشته اید(اما گذشته بدمو واقعا نمیتونم از یاد ببرم) که در بالا کمی توضیح در این باره داده ام و در ادامه خدمت شما عرض می کنم که من و شما و هر فردی در زندگی دارای حق انتخاب هست به این معنا که من می توانم به فکری توجه کنم و یا توجه نکنم ، می توانم انتخاب کنم که کاری را انجام دهم و یا انجام ندهم و به این نکته هم توجه دارم که مسولیت آن با من هست یعنی نتیجه ای که حاصل می شود به خودم بر می گردد.بدیهی است که اگر فردی دایم به گذشته مثلا بد خود فکر کند و با خود خود گویی های منفی کند(مثلا من چقدر بدبختم و ….)و تصاویر منفی را در ذهنش مرور کند ،دچار اضطراب،خشم و عصبانیت و غم و ….. می شود و بدنبال آن دچار بیماری های روان تنی و ….. می شود.
همکاران بزرگوار و محترم روانشناس از جمله بنده (چون فرموده بودید)می توانند به شما کمک کنند.با تشکر
سلام
خسته نباشید
ببخشید اقای دکتر من ۲۴ سال سن دارم و حدود ۳ سال پیش نامزد کردم و یک سال و چند ماهه ک ازدواج کردم و تو این مدت همسرم چند بار خیانت کرده و من به دلیل شرایط خودم و همسرم ازشون گذشتم و به زندگیم ادامه دادم…
ولی شدیدا احساس افسردگی دارم،یک لحظه اتفاقاتی که افتاده از ذهنم دور نمیشه
همسرم ادم خوبیه از اینکه کارش اشتباهه و باید خودشو اصلاح کنه کاملا مطلعه و میخاد ولی حس میکنم یه بیماریه روانی دارن
مشاوره ام فایده ای نداشت یه مدت اصلاح میشن اما تا موقعیت پیش میاد نمیتونن خودشونو کنترل کنن
حرفاشون شدیدا رمانتیک و زیباست ولی مرد عمل نیستن
اینم بگم که ایشون احساساتی هستن ولی از لحاظ جنسی سردن
هر بار که من خبردار شدم و ترکشون کردم تهدید به خودکشی میکنن ولی میدونم این کارو نمیکنن
میخواستم بپرسم ایا امکانش هست از طریق هیپنوتراپی این خاطرات بد از ذهن من و این حس از همسرم دور شه؟
ممنون میشم اگه امکانش هست اطلاع بدین تا حضوری مزاحمتون شیم
سلام و عرض ادب.هم شما و هم همسر حضرتعالی نیاز به روانشناس دارید.خاطرات ما هیچ وقت از ذهن ما پاک نمی شوند اما خنثی چرا.لطفا پیش همکاران بنده تشریف ببرید.مرسی
عرض سلام واحترام.اینکه فکر می کنید هیپنوتراپی موثر و مفید باشه یا نباشه بستگی به انتخاب شما(برنامه نویسی های مغز شما)داره. اینکه نوشته اید رواندر مانی های قبلی جوابگو نبوده باید بیشتر و دقیق تر بررسی شود که چرا و به چه علتی ؟ در هر صورت بنده در خدمتم
سلام اقای دکتر من چند سال هست دچار بیماری وسواس فکری شدید همراه با افکار مزاحم مثل تمایل به سر یریدن زن وبچه ویا خودم هستم واز اینکه ادمها سر دارند عذاب میکشم دوست دارم ادمها رو بدون سر ببینم اضطراب وترس و هراس هم دارم وافسردگی الان سه سال هست تحت درمان دارویی هستم ولی خوب نشدم با سایت شما اشنا شدم شنیدم یکی از راهای بیماری من هیپنوتیزم است خواهش میکنم کمکم کنید دیگه خسته شدم دوست دارم بمیرم
با عرض سلام و احترام.با توجه به اینکه شما فرمودید که تحت دارودرمانی هستید و خوب نشدید لازم به ذکر است که 1- دارو درمانی حتما و حتما باید با روان درمانی واگر لازم باشد با درمان های دیگر همراه باشد 2-بسیاری از افکاری(چه مورد دلخواه و چه غیر مورد دلخواه) که سراغ ما می آیند طبیعی هست بدلیل اینکه مغز ما یک ابر ابر کامپیوتری هست که بطور مداوم تولید فکر می کند چرا که برای این کار و دیگر فعالیت ها ساخته شده است.3- در وسواس بعضی افکار،تکراری ،دایمی،مزاحم،ناخواسته و ..ودر اکثر افراد اضطراب یا استرس شدیدی بوجود می آورد و فرد تلاش می کند تا این افکار (خود گویی،تصاویر،و..) را نادیده بگیرد یا سرکوب کند یا بوسیله فکر یا یک عمل دیگر آنها را خنثی کند.4-برای درمان وسواس از روش های /schema theraphy /erp/ cbt/act/istdp و …..واخرین راه نوروسرجری استفاده می کنند.(هیپنوتراپی به عنوان یک ابزار در جعبه ابزار یک درمانگر می تواند کمک بسیار زیادی به مراجع یا شما بکند.5-نکته: همانگونه که وقتی زخمی بر روی دست ایجاد شود ،برای خوب شدن مدتی زمان می برد، اگر وسواس را به زخمی در مغز تشبیه کنیم ، مدتی (بستگی شدید به تمایل و پشتکار خود مراجع برای درمان دارد) زمان می برد که بهتر است افرادی که دارای این مشکل هستند به این مهم توجه کنند.با تشکر
سلام
آقای دکتر دو ماهی هست که فکرم شدیدا درگیر مسائل دعا و طلسم و جادو و جنبل شده و حس میکنم همسایه طبقه پایینم که جاریم هست و یک ماه قبل دعوای شدیدی باهم داشتیم برا من دعا گرفته.از اون روز من از راه پله که رد میشم استرس شدید میگیرم اصلا اجازه نمیدم شوهرم بدون کفش لحظه ای تو راه پله بره و اگه این کار کرد فکر میکنم همه خونه ام را آلوده به نحسی کرده و شدیدا اضطراب کشنده میگیرم.و..
خواستم ببینم این حالات من با روشهای شما قابل حل شدن هست؟؟
۲۶سالمه
با سلام و عرض ادب.1-چند تا از مهمترین آموزش هایی که باید قبل از ازدواج آنرا یاد بگیریم(چه بهتر که همه آموزش های مهارت زندگی را یاد بگیریم) آموزش،حل مساله،ارتباط سالم،مذاکره،گوش دادن،ابراز احساسات و خواسته ها و …واست ،که با توجه به مطالبی که حضرتعالی نوشته اید بنظر می آید این آموزش ها را ندیده اید و مثل کسی که ویولون زدن را آموزش ندیده پس نمی تواند ویولون بنوازد و وقتی هم این کار را بخواهد انجام دهد صدای گوش خراشی ایجاد می کند بدیهی است که بجای حل مساله و غیره دعوای شدیدی کردید.2-یکی از مهمترین آموزش های که افراد باید یاد بگیرند ،( آموزش شناسایی تحریفات شناختی یا ویروس های ذهنی) هست (تمام اینها را بنده در مرکز آموزش می دهم) (در رابطه با تحریفات شناختی لطفا حضرتعالی مطالعه بفرمایید)که منطقی اندیشی و واقع بینانه اندیشیدن را در ما قوی می کند و باعث می شود ما ارامش بیشتر واضطراب واسترس و .. کمتری داشته باشیم.3-نکته بسیار بسیار مهمی که باید از قبل یاد گرفته باشیم و آموزش دیده باشیم این است که همیشه افکار و احساسات ما مساوی با واقعیت نیست این مطلب یعنی چه؟ شاید دیده باشید که بعضی افراد می گویند (احساس می کنم احمقم، یا فکر می کنم …)یا مثلا احساس می کنم گاوم، داشتن این فکر و یا این احساس مساوی و معادل گاو شدن یا احمق بودن من نیست، بلکه هر دوی این افکار فقط فکری هستند از جنس فکر یا بعبارتی یک فرضیه هستند یا یک تفسیر شخصی اند که هنوز واقعی بودن یا نبودن آن بر ما ثابت نشده و باید بررسی کنیم که چه شواهد و مدارکی داریم که نشان می دهد مثلا من گاوم ویا من احمقم و آیا این شواهد و مدارک منطقی و واقع بینانه هستند یا خیر 4- متخصصین روانشناس می گویند فکر ما بهتر هست شدیدا بدنبال ارزشها و موضوع های مهم زندگیمان باشد(مثلا مثل کار، خانواده،مطالعه و….با توجه به اینکه ارزشهای هر فردی با فرد دیگر فرق می کند و من هنوز ارزشهای شما را نمی دانم) .اینکه فکر شما درگیر طلسم و جادو و… شده باید توسط روانشناس بررسی شود
5-اینکه فرمودید در راه پله استرس می گیرم طبیعی هست بدلیل اینکه راه پله و غیره (خاطرات دعوا،افکار و… )مثل محرک عمل می کنند یعنی فکر روی احساس و رفتار و فیزیولوژیک(تپش قلب و …) تاثیر می گذارند و بالعکس.
6-از نظر بنده شما حدود ده الی سی ساعت نیاز به آموزش دارید(تعداد جلسات بستگی به تلاش و خواستن خودتان داره) تا علم و آگاهی شما بیشتر شود و هم به خودتان کمک کنید و هم به خانواده و هم دیگران.
7-و در آخراینکه فرد واقعا و عمیقا” این عقیده را داشته باشم(معنویت درمانی) که نیرویی بالاتر و والاتر و داناتر و هوشمندتر و مدبرتر وآگاه تر از من هست که خالق من و کل شناخته ها و ناشناخته هاست و در پس هر رویدادی حکمتی هست که می تواند به رشد شناختی،اجتماعی و….من کمک کند،می تواند آرامش بسیار عمیقی را در فرد بوجود آورد که هیچ طلسمی نتواند آنرا بر هم زند.
با سلام خدمت شما دکتر عزیز.آقای دکتر من چند مشکل دارم.اول توصیح کوچیکی خدمت شما بدم.من در سن 9 10 سالگی بهم تجاوز شد و خوب از بچگی ترس زیادی با من بزگ شد.به طوری که از تاریکی از تنهایی از سایه خودمم میترسم.مورد دیگی که هست من جندین ساله شاید 10 یا 15 ساله افسردگی دارم.ترجیح میدم تنها باشم.یه آدمی با اعتماد به نفس پایین.چند وقت پیش پیشه یک روانشناس رفتم که مشکل من را اختلال 2 قطبی اعلام کرد.اعتماد به نفس پایین.آدم عصبی.احساسی.زود رنج.خجالتی.کم حرف.تیک عصبی دارم.نمیتونم تصمیم بگیرم تو زندگیم.اراده هیچ کاری ندارم.هیچ کاری نتونستم به آخر برسونم.همیشه خسته و انگیزه هیچ کاری ندارم.هیچ موفقیتی توی زندگیم نداشتم.در حال حاظر تحت درمان دارویی هستم.روان شناسه من میگفت مشکل 2 قطبی تو هیچ موقع خوب نمیشه و همیه باهاته.من دلم زندگی خوب و شاد می خواد.از این وضعیت خسته شدم.خیلی تحقیق کردم شنیدم تنها روشی که امکان معالجه 2 قطبی هست هیپنودرمانیه.ممنون میشم راهنمایی کنیند.
با سلام خدمت حضرتعالی . واقعا متاسفم و غمگین شدم از اینکه این اتفاق برای شما افتاده و باعث مسایل و مشکلاتی برای شما شده است و ببخشید که دیر پاسخ دادم.
1-بنده سوالات زیاد دیگری از شما داشتم مثلا تاریخچه خانوادگی(اینکه آیا از خانواده شما کسی سابقه اضطراب یا وسواس فکری یا دو قطبی یا ….داشته یا خیر) و…….ولی با توجه به مطالبی که نوشته اید مطالبی را خدمت شما عرض می کنم
2-از قبل ما باید این مطالب را بدانیم که : سندروم یا اختلال استرس پس از ضایعهptsd)) ممکن است برای هر کسی و در هر زمانی در زندگی پیش بیاید. ، حوادث شدید جاده ای، درگیری های نظامی، تجاوزهای شدید شخصی مانند: تجاوز جنسی,حمله فیزیكی,سو ء استفاده,دزدی,زور گیری، حوادث ناگوار طبیعی یا حاصل دست بشر یا به سانحه ای شدید دچار شدن می تواند عامل ایجاد ضایعه ای شود که به درد و رنجی شدید میانجامد. اما برای این هم معالجه وجود دارد.
بسته به شدتش به درجاتی مختلف بر زندگی تاثیرگذار است. ممکن است فردی بتواند به شغل خود ادامه دهد و بطور کلی زندگی معمولی داشته باشد، در صورتیکه در موارد شدید، ممکن است شخص مبتلا درمانده شود و از ترک کردن خانه وحشت داشته باشد
خاطره ی رویداد ضایعه آور ممکن است در نتیجه آنچه که در زندگی روزمره حس می شود و حوادثی که در زندگی روزمره روی می دهد، زنده شود. از این رو معمولا شخص مبتلا از وضعیتها و کسانی که ممکن است خاطرات دردآور او را زنده کنند، حتی از خانواده و دوستان خود، میپرهیزد.
پی تی اس دی شخص مبتلا را در حالت مترصد بودن و گوش بزنگی افراطی قرار میدهد. این امر باعث می شود که شخص مبتلا به آسانی دچار ترس و آزردگی شود که می تواند به انفجار شدید خشم بیانجامد. او در این حالت ممکن است احساس کند که آنچه که روی داده زندگیش را برای همیشه تباه کرده است. البته این احساس لزوما منطبق با واقعیت نیست
چرا حوا دث ناگوار بسیار تكان دهنده هستند؟
زیرا آنها این احساس را كه زندگی زیبا و تا حد معقولی ایمن میباشد و ما ایمن هستیم راتحت تاثیر قرار می دهند. یك حادثه ناگوار بطور واضحی به ما می گوید كه ما ممكن است در هر لحظه ای فوت كنیم. علایم PTSD قسمتی از یك واكنش طبیعی به یك حادثه بالقوه مرگ آور می باشد.
همچنین ازاختلال دو قطبي با عنوان افسردگي شيدائي نام برده ميشد.
همانگونه که از نام قبلي استنباط ميشود کسي که دچار اختلال دوقطبي است دچار نوسانات خلقي شديد ميباشد.اين نوسانات معمولا هفته ها يا ماها طول ميکشد و با انچه مردم عادي در زندگي روزمره تجربه ميکنند بسيارمتفاوت است.
خلق افسرده: احساس شديد افسردگي
خلق شيدا: احساس شادماني بسيار و نااميدي
خلق مختلط: به عنوان مثال خلق افسرده همراه با بيقراري و فعاليت بيش از اندازه ناشي از شيدائي
3-نشانه هایی که نوشته اید مثل:اعتماد به نفس پایین ،ترس از.. و زود رنجی و …….اینها می توانند علایم مشکلاتی باشند که در شما بوجود امده اند.
4-لطفا راجع به افسردگی و اضطراب هم مطالعاتی را داشته باشید(برای بقیه افراد بزرگواری که این مطالب را مطالعه می کنند)
5-فرموده اید که تحقیق کرده اید که تنها روش در مان دو قطبی هیپنو تراپی است ، که به نظر بنده اشتباه است چرا علل این اختلال عوامل ارثی ،محیطی،هورمونی، ساختاری مغز و ……می باشد و درمان آن هم چند وجهی است مثل دارو درمانی،شناختی رفتاری و…..که روانشناس می تواند در کنار اینها از هیپنو تراپی هم استفاده کند.
6- در رابطه با شما بهتر است اول به یک روانپزشک و بعد روانشناس مراجعه نمایید . بعضی مواقع تشخیص روانپزشک و روانشناس متفاوت و گاهی اشتباه است .بنده مراجعان زیادی داشته ام که تشخیصی که برای آنها داده بودند اشتباه بوده وحتی چندین سال داروی اشتباه می خوردند و مراجعانی را هم دیده ام که مثلا تشخیص مشکلشان را نداده اند و آن افرد برای سالهای طولانی زجر و ناراحتی کشیده بودند.خود بنده برای بیشتر مراجعانم از نظر متخصصان دیگر بهره برده ام. با تشکر
با سلام خواستم ببینم کتاب چگونه هوش خود و فرزندنتان را افزایش دهید برای بچهای چند سالست و فقط برای مادرانی است که کودک دارند برای بزرگ سالان است برای بچه های هست یا خیر
با سلام و احترام.این پکیج برای افراد 10 ساله به بالاست برای افزایش عقل(با آموزش به دست می اید) و هوش (از پدر و مادر به ما به ارث می رسد).همچنین برای استفاده برای کودکان کوچکتر از 10 سال باید سوالات روی کارتها را کمی تغییر داد.متاسفانه بسیاری از افراد نودو نه درصد از افراد مشکلات استدلالی و به تعبیرپروفسور های شناخت درمانگر ویروس های روانشناختی دارند که باعث مشکلات فراوانی برای آنها شده است.مطالب این پکیج و سوالات آن از نظریه های پروفسور های روانشناس از رویکرد های مختلف مثل cbt/istdp/act/, ….و……تهیه شده است که بصورت فوق العاده ای می تواند بر روی (پری فرونتال) مغز تاثیر گذاشته و ایگو یا من یا بالغ فرد را تقویت کند و توان بالغانه عمل کردن و بالغانه فکر کردن فرد را بالا می برد.
سلام آقای دکتر من یک سال پیش به دلیل اینکه وقتی توی یک جمعی میرفتم دستام عرق میکرد رفتم پیش روانپزشک داروهای نسبتا سنگینی بهم داد.یک سال این داروهارو استفاده کردم بعد یه دفه قطعشون کردم.بعد از اون حالم خیلی بدشد.اضطرابهای خیلی شدید پیدا کردم تپش قلب و حالت تهوع و استفراغ، روی شوهرم وسواس پیدا کردم از چندساعت قبل از اینکه ببینمش اضطراب میگیرم وقتی هم که پیشمه حالم خوب نیس.رفتم پیش یه روانپزشک دیگه.حالم یه مقدار بهتر شد ولی الان دوباره به حال قبلم برگشتم خیلی مضطربم.فکرمیکنم دارو و مشاوره برام فایده نداره.هیپنوتیزم میتونه بهم کمکی کنه؟لطفا راهنماییم کنین
با سلام و احترام به شما مراجعین بسیار محترم. ببخشید که پاسخ به سوالهای شما طول می کشد. چون بنده خودم به سوالات پاسخ می دهم(چون در بیشترسایت ها پاسخ ها را دستیار یا منشی متخصص می دهد). ارسطو : خوشبختی در دستان خود شماست.
1- عرق کردن دست و بدن می تواند به دلایل مشکلات پزشکی بدن ،از کمبود ویتامین گرفته تا ……باشد
2-یکی از علتهای دیگر عرق کردن می تواند استرس و اضطراب باشد
3-با توجه به مطالبی که نوشته اید شما پیش روانپزشک تشریف برده اید و برای شما دارو تجویز کرده اند و یک سال هم مصرف کرده اید ،بهتر بود که پیش روانشناس هم تشریف می بردید و ادامه می دادید و اگر داروها بهتر ویا بدترتان می کرد با روانپزشکتان مشورت می کردید تا در نوع یا میزان یا زمان مصرف داروهایتان تغییراتی دهند و در صورت بهتر نشدن روانپزشکتان را عوض می کردید.
4-آنچه باعث تعجب است این است که دارو هایتان را یکدفعه قطع کردید(ما در آموزش های افزایش عقل(هوش) به افراد یاد می دهیم که افراد باهوشتر از هوش افراد متخصص بیشتر استفاده می کنند و مشورت می کنند،البته در ادامه نوشته اید که پیش روانپزشک دیگری رفته اید اما زمان قطع دارو و …. خیلی مهم است(بعضی از افراد هستند که دارو ها را یکدفعه قطع می کنند و دیگر ادامه نمی دهند که بسیار خطرناک هست)
5-علایمی که نوشته اید مثل تپش قلب و ……… ازعلایم اضطراب هست (احتمالا اضطراب متوسط به بالا) که باید پیش روانشناس می رفتید
6-اینکه نوشته اید(روی شوهرم وسواس پیدا کردم از چندساعت قبل از اینکه ببینمش اضطراب میگیرم وقتی هم که پیشمه حالم خوب نیس) علل و عوامل مختلفی دارد که باید توسط روانشناس مورد بررسی قرار گیرد و آموزشهایی را به شما بدهند.
7-اینکه نوشته اید(فکرمیکنم دارو و مشاوره برام فایده نداره) این مطلب فکر یا نظر شماست بعبارتی دیگر افکاریا نظرات ما می توانند درست باشند ویا می توانند اشتباه باشند.مثلا من الان فکر کنم که( گاوم) و حالا چون گاوم پس بروم کمی علف بخورم و ………..یا مثلا من برای مسافرت به سمت تهران حرکت کنم و وقتی وسط را ه ماشین پنچر شد ای فکر را داشته باشم که حالا که ماشین پنچرشده دیگر به تهران نمی روم و ……. ..این استدلال شما که شما فکر می کنید که روانشناس یا مشاوره یا دارو برای شما فایده نداره ، نظر شخصی شماست و علمی و منطقی نیست و اگر به دنبال درمان نروید دیر یا زود با مشکلات بیشتری مواجه می شوید و در بعضی مواقع افراد هزینه های آنرا با از دست دادن جانشان پرداخت می کنند.یکی از موضوع هایی که پروفسورهای روانشناس روی آن با مراجعان کار می کنند موضوع (انکار) هست . انکار یک نوع خود فریبی بسیار پیشرفته ای هست که مغز از ان برای کاهش اضطراب و رنج روانی و حتی جسمی استفاده می کند.انکار یعنی چشم خودمان را روی واقعیت ببندیم .انکار یعنی وقتی مشکلی دارم به خودم بگویم که (نه چیزی نیست خودش خوب می شود و یا بعدا حلش می کنم و یا………)
8-هم هیپنوتیزم و هم درمان های دیگر می تواند به شما کمک کند مشروط به اینکه خودتان بخواهید و هم نگاه واقع بینانه ای به مشکل و زندگی تان داشته باشید
با سلام. آقای دکتر مدتی است دچار افکار منفی شده ام بدین صورت که احساس میکنم ممکن است به دیگران آسیب برسانم. حضرتعالی قبلا چنین مراجعانی داشته اید و اساسا این مشکل قابل حل است؟
سلام و ادب خدمت شما بزرگوار.وجود و داشتن افکار منفی کاملا طبیعی و عادی هست ولی اگر شما را آزار می دهد و باعث مشکلاتی در کار ،روابط و موضوعات دیگر زندگی شما شده اند و همچنین حدود یک ساعت در طول روز سراغ شما می ایند و همچنین حدود شش ماه است که اینگونه هستید احتمالا وسواس فکری دارید که بهتر است به روانشناس مراجعه کنید.
در جواب قسمت دیگر سوال حضرتعالی بنده خیلی از مراجعانم وسواس فکری شدیدی دارند که به اینجانب مراجعه می کنند. لازم به ذکر است که وسواس فکری یا عملی یک اختلالی هست که واقعا جلسات درمانی زیادی را لازم دارد ویک درمان چند وجهی لازم دارد و غلب اوقات به دارو درمانی هم نیاز دارد.(بستگی به مدت زمان و شدت و ………).افرادی که به اینجانب مراجعه می کنند غالبا قبل از بنده به بیش ار 2 تا 10 متخصص رجوع کرده اند و خوب نشده اند و این در حالی است که همکاران محترم واقعا زحماتشان را کشیده اند.به دلیل اینکه هسته وسواس ، اضطراب و زمینه های ارثی ومحیطی و …. هست درمان وسواس بالای بیست الی پنجاه جلسه هست.وقتی مغز این افراد را در دستگاه اسکن قرار می دهند بطور واضحی قسمتهای سینگولیت و گانگلیا و لیمبیک سیستم بسیار فعال و از حد نرمال زیادتر می باشد . وسواس در غالب مواقع با افسردگی و حتی با مشکلات دیگر همراه است که درمان را سخت تر می کند.بیشتر افرادی که وسواس دارند بدلیل اضطراب و عجله ای که دارند به دنبال درمان سریع هستند و غالبا از این روانشناس یا روانپزشک به روانشناس و روانپزشک دیگری مراجعه می کنند و هر بار درمانده تر از قبل می شوند به همین دلیل به افرادی که این مشکل را دارند پیشنهاد می کنم که حتما و هر چه زودتر به روانشناس رجوع کنند و ادامه دهند و مثلا اگر هم از روانشناسی خوششان نیامد پیش روانشناس دیگری بروند و ادامه دهند چرا که در درمان وسواس ثانیه ها مهم هستند.بنده مراجعانی را داشته ام که 30 یا 40 سال وسواس داشته اند و پیش بنده امده بودند و واقعا این بزرگواران را برای درمان به نزد همکاران دیگر فرستاده ام (چون واقعا درمان زمانبری هست و افراد شاید زود نا امید شوند و …) و رفته اند و دوباره امده اند پیش اینجانب و چون واقعا می خواسته اند درمان شوند و تلاششان را کرده اند و درمان شدند چرا؟؟؟؟؟ چون خودشان خواستند و توانستند پس هیچ وقت نا امید نشوید.
با تشکر
باسلام، برادرم ۳۰سال سن دارد،از بچگی روحیات حساسی داشت، مشکل شب ادراری تا حدود اواخر راهنمایی داشت و در کودکی همیشه تیکهای مختلف داشت واز یک تیک به تیک دیگه می رفت، در نوجوانی عاشق دختری شد و پساز چند سال وبا گذشتن از مشکلات زیاد باهاش ازدواج کرد.پساز ازدواج برادرم معتاد به متادون شد مشکلات خانوادگی زیادی با همسرش دارد مدتی است که ترک کرده ولی مشکلات فراوان دارد میخواستم بدانم ایا نیاز به مشاوره دارد یا روانکاوی و یا روانپزشک؟ ایا مشکلاتش در حیطه کار شما هست؟
با سلام.با سلام .ابتدا تعریف تیک و … را خدمت شما وخوانندگان گرامی توضیح دهم. در واقع تیک ها، حرکات بدنی یا صداهای کنترل نشده هستند. یا جنبش حرکتی یا آواگری ناگهانی، سریع، عودکننده، و ناموزون هستند. و انواع مختلفی از تیک های عصبی وجود دارد برخی افراد ممکن است تنها یک نوع تیک داشته باشند، در حالی که برخی دیگر ممکن است چندین تیک داشته باشند. انواع اختلالات تیک عصبی : توره ، تیک حرکتی ، تیک صوتی ، تیک موقت. شروع تیک ها معمولاً بین ۴ تا ۶ سالگی است. اوج شدت بین ۱۰ تا ۱۲ سالگی روی می دهد، به طوری که در نوجوانی شدت آن کاهش می یابد. خیلی از بزرگسالان مبتلا به اختلالات تیک، کاهش نشانه ها را تجربه می کنند. درصد کمی از افراد در بزرگسالی همواره نشانه های شدید یا بدتر خواهند داشت. زماني اعتقاد بر اين بود كه تيكها علائم بيروني احساسات سركوب شده و كشمكشهاي درونياند. امروزه در بسياري از نقاط جهان آن را تركيبي از عوامل محيطي و زيستي و ژنتیکی ميدانند رفتارهاي تيكي غالباً با فشار رواني تشديد ميشوند،
.برای درمان تیک ها از درمان های دارویی ، رواندرمانی، طب سنتی،طب سنتی و حتی جراحی استفاده می کنند. بیاختیاری ادرار عبارت است از دفع مکرر ادرار طی روز یا شب در لباسها یا رختخواب، بدون اینکه آسیبی در مجاری ادرار وجود داشته یا علت عصبشناختی دیگری مطرح باشد. دفع ادرار در اغلب موارد غیرارادی است، گاه ممکن است ارادی هم باشد. این تشخیص مستلزم آن است که دفع ادرار حداقل دوبار در هفته و به مدت سه ماه رخ دهد و موجب اختلال در کارکردهای اجتماعی یا تحصیلی فرد شود. در مورد بیاختیاری ادرار، علل گوناگونی مطرح شده است. برخی بیماریهای جسمانی مانند دیابت، برخی یادگیری و بعضی اختلالات هیجانی را در بروز بیاختیاری ادرار مؤثر دانستهاند. شواهد پژوهشی نشان دادهاند، مشکلات هیجانی علت بروز بیاختیاری ادرار نیست، بلکه مشاهدات هیجانی نتیجهی بیاختیاری ادرار است. همزمان با افزایش سن، کودکان با بیاختیاری ادرار با احتمال بیشتری با همتایان و خانواده مشکل پیدا میکنند (واگنر، اسمیت و نوریس (۲)، ۱۹۸۸)
به نظر میرسد، نابهنجاریهای خواب نیز در رشد بیاختیاری ادرار دخالت دارند. در این زمینه پژوهشهای زیادی صورت نگرفته است.
بررسی سوابق خانوادگی افراد مبتلا به بیاختیاری ادرار نشان میدهد که این اختلال در بین افراد خانواده بیشتر است. وجود این اختلال در دوقلوهای همسان بیش از خواهران و برادران معمولی مشاهده شده است. شواهد پژوهشی مبین وجود اختلالات ارگانیک در برخی از کودکان مبتلا به بیاخیاری ادرار است. افزون بر این، نگرش خانواده و روشهای آموزش آنان در ایجاد و نگهداری بیاختیاری ادرار نقش دارند.
از دیدگاه رفتارگرایی، بیاختیاری ادرار براثر عدم یادگیری کنترل ادرار ایجاد میشود. از این دیدگاه وجود نقص در آموزش توالت رفتن و سایر عوامل محیطی نظیر محیطهای پراسترس در ایجاد بیاختیاری ادرار نقش دارند. اگرچه علت درمان اختلالهای دفع غیرارادی هنوز روشن نیست، اما روشهای مؤثری برای نظارت بر مثانه و کنترل آن وجود دارد. بیشتر برنامهها، روشهای مرحلهای رفتاری را مؤثر شناختهاند. استفاده از داروهایی چون ایمی پرامین (که معمولاً برای درمان افسردگی در بزرگسالان به کار میرود)، توانسته است ۸۵ درصد مبتلایان را بهبود بخشد (شافر، ۱۹۷۷). با این حال، جلوگیری کامل فقط در ۳۰ درصد مبتلایان موفق بوده است، و متأسفانه حدود ۹۵ درصد این کودکان پس از قطع دارو، دوباره به حالت اول بازگشتهاند .براساس بررسی فراتحلیلی چندمطالعه، درمان معمول روان شناختی، بالاترین و بهترین درمان برای این اختلال شناخته شده است (هاوتز، برمن و آبرامسون ، ۱۹۹۴).
اعتیاد: هر نوع درگیر شدن و وابستگی به یک محرک که با وجود اثرات نامطلوبش برای ذهن ما خوشایند بوده و هر بار تجربه آن محرک، رغبت درونی ما را به تکرار آن تجربه بیشتر کند.
حالتی، که در ان شخص به علت روانی یا مصرف مواد شیمیایی، طبیعی دچار ضعف اراده درکنترل تکرار اعمال خود میشود هرچند ضعف اراده فی نفسه بیماری نیست ولی به علت عوارضی که بر سیستم عصب مرکزی شخص ایجاد شده به عنوان بیماری فرض میشود و این بیماری با ایجاد اختلال در کنترل بر سیستم رفتار-پاداش، باعث تکرار آن رفتار میگردد بیماری اعتیاد مدارهای عصبی مربوط به نظام پاداش، انگیزش، و حافظه را در مغز دچار اختلال کرده، و اختلال در این سیستمها در مغز باعث بروز عوارض بیولوژیکی، فیزیولوژیکی، اجتماعی و روحی میگردد بررسی اعتیاد به عنوان عارضهای روانی، اجتماعی و اقتصادی از دیدگاه علوم پزشکی، روانشناسی و جامعهشناسی و همینطور از دیدگاههای فلسفه، قانون، اخلاق و مذهب صورت میگیرد. از سال ۱۹۶۴ میلادی، سازمان بهداشت جهانی استفاده از عبارت وابستگی دارویی یا وابستگی به دارو را به جای اصطلاح اعتیاد توصیه نمودهاست.
به طور کلی خدمت شما عرض می کنم با توجه به مطالبی که نوشته اید ایشان نیاز به یک درمان التقاطی دارند یعنی هم رواندرمانی،هم دارو درمانی و …..ودرمان ایشان طولانی مدت می باشد و علت مهم آن اسیب هایی است که به مغز این افراد وارد شده است .وقتی مغز این افراد در دستگاه های اسکن مثل(qeeg/pet/fmir و …)مورد بررسی قرار می گیرد این اسیب ها کاملا مشخص هست.متاسفانه ایشان مشکلات مختلفی را با هم دارند که واقعا نیاز به درمان عمقی و ریشه ای دارند شاید بین پنجاه تا صد ساعت شاید کمتر ویا شاید بیشتر که بستگی به عمق مشکلات شما و اسیب ها وهمچنین اراده و پشتکار شما داره.
سلام و وقت به خیر
من یک خانم ۳۶ ساله و خانه دار هستم، مشکل من چاقی هست، با قد ۱۶۵ سانتیمتر وزنم ۹۰ کیلو هست، تا حالا چند بار سعی کردم وزنم رو پایین بیارم ولی هربار بنا به دلایلی نتونستم ادامه بدم، مشکل اصلی من این هست که نمیتونم خوراکم رو کنترل کنم، از غذا خوردن لذت میبرم و در طول روز هم زیاد ریزه خواری دارم، اگر میشه من رو راهنمایی کنید، در ضمن میخواستم بدونم هیپنوتیزم درمانی میتونه به من کمک کنه؟
اختلال پرخوری تشخیص جدیدی است که به DSM-5 اضافه شده و افرادی را شامل می¬شود که در دوره زمانی مجزا پرخوری می¬ کنند، بر خوردن خویش کنترل ندارند، و حداقل دوبار در هفته به مدت 6 ماه به پرخوری می ¬پردازند. برای این که پرخوری¬ ها برای تشخیص اختلال پرخوری واجد شرایط باشند باید با مصرف غذای زیاد، خوردن بعد از نقطه احساس سیری کامل یا گرسنگی، خوردن در حالی که فرد تنهاست، و احساس نفرت از خود یا گناه بعد از پرخوری روی دهند. چون پرخوری همراه با رفتارهای جبرانی روی نمی ¬دهند، احتمال داردکه افراد مبتلا به این اختلال وزن قابل ملاحظه ¬ای کسب کنند.(هالجین، ج2، ص94)
پراشتهایی روانی و اختلال پرخوری یکسان نیستند، اگر چه آنها برخی علائم مشترک دارند. افراد مبتلا به پرخوری عصبی نیز به طور مرتب پرخوری می کنند، و ممکن است همان احساسات منفی، مانند از دست دادن کنترل، شرم، و یا احساس گناه را تجربه کنند. تفاوت کلیدی بین آنها این است که افراد مبتلا به پراشتهایی روانی پس از پرخوری خود را “تخلیه و پاکسازی” میکنند. آنها ممکن است استفراغ کنند، از مسهل یا دیورتیک استفاده کنند و یا بیش از حد ورزش کنند. پاکسازی بخشی از اختلال پرخوری نیست. بسیاری از افراد مبتلا به اختلال پرخوری از سایر مشکلات بهداشتی عاطفی یا روانی مانند افسردگی، اضطراب، اختلال دو قطبی، و سوء مصرف مواد مخدر نیز رنج میبرند. مجموعه ای از عوامل زیست شناختی، اجتماعی و روان شناختی در سبب شناسی این اختلال دخیل هستند. از جمله این عوامل می توان به نقش ژنتیک، حساسیت بیشتر به هورمون دوپامین، تغییرات درون مغزی، تصویر منفی از بدن، عادت به پرخوری و آسیب های روانی مانند اضطراب، اختلال دوقطبی، اختلال استرس پس از سانحه و افسردگی اشاره کرد
آنها همچنین ممکن است احساس استرس، مشکل در خواب داشته باشند، و با اعتماد به نفس پایین یا احساس خجالت از اندام خود دست و پنجه نرم کنند.
با توجه به مطالبی که نوشته اید به نظر می آید که حدود چهل کیلو اضافه وزن دارید.برای درمان می توان از رواندرمانی ،کاگنیتیوهیپنوتراپی و…. استفاده کنید که خیلی خوب جواب می دهد البته چون باید هم روی افکار و خاطرات و هم روی هیجانات و هم روی رفتار های شما کار شود درمان شما و افرادی که مثل شما هستند طولانی می شود.ازنظر بنده بهترین روش برای درمان یک برنامه ریزی گام به گاه و آرام و طولانی مدت است البته پس از ارزیابی دقیق بیمار.بنده مراجعان زیادی داشتم که حتی انواع جراحی های مختلف را انجام داده بودند وخوشحال از اینکه خیلی سریع و زود لاغر شدند اما این جور افراد متاسفانه اگاه نیستند که همینکه استرسی و یا استرس هایی به انها شود دوباره به حالت اول برمی گردند(البته به غیر از استثناهایی که انها هم دلایل خاص خودش را دارد و عوارض خاص خودش ).یکی از مهمترین نکاتی که افراد چاق به ان توجه نمی کنند (با جراحی چربی های بدن انان خارج می گردد و مقداری روده را می برند و یا بالون می گذارند و یا …….)این است که هیچ وقت فکر و یا افکار فرد و یا باورهای فرد درباره خوردن عوض نمی شود،مدیریت هیجانات به فرد آموزش داده نمی شود و…….ما قرار است در زندگی بر اساس علم و عقل و واقعیت تصمیم بگیریم و عملی را انجام دهیم.ما نباید کوته اندیش باشیم و در پی درمان های سریع و زود و با تاثیرات منفی باشیم .درمان باید ریشه ای ،عمقی، دقیق و علمی باشد که در طولانی مدت نتیجه موثری را داشته باشد.
سلام وقت بخیر و خسته نباشید ممنون میشم به سوال منم جواب بدین میگن خیلی از دکتر های که هیپنوتیزم کار میکنن با هیپنوتیزم کردن افراد به طور خاص میتونن سوالاتی ازشون بپرسن که در زندگی های قبلی هایشان چه ادمی و چه کسی بودند که به تناسخ یا زندگی قبلی هم معروفه ایا شما هم این تکنیک رو دارید؟
سلام و ادب .بعضی از هیپنو تراپ ها در خارج از کشور و هم اینجا این کار را انجام می دهند.بنده از هییپنوترابی برای کارهای درمانی استفاده می نمایم.از حضرتعالی عذر خواهی می کنم.
عرض سلام
بنده 12 سال پیش ازدواج کردم و الان یک پسر 4 ساله دارم. چون در خانواده ی ضعیفی بودم که نهایتا به طلاق انجامید باعث شد از کودکی اعتماد بنفس پایینی داشته باشم. همیشه در ذهنم کارها و اهداف بزرگی داشتم که خیلی از آنها در نیمه راه رها شد یا بر اثر عدم تایید دیگران به فراموشی رفت ، و در کل پذیرفتم که انسان ضعیف و بی اراده ای هستم. مشکل اول : همسرم هم از این موضوع سو استفاده کرد و بهم خیانت کرد ، می دونست داد و بیداد می کنم و نهایتا ساکت میشم و به کسی چیزی نمیگم پس باز تکرار کرد. مشکل دوم : به خاطر عدم موفقیت چشمگیر در شغلم(قبلا کارمند بودم) و یا امورهمسرداری دایما با توهین و تحقیر و تخریب آزارم میده و از لحاظ مالی همیشه منو در تنگنا می ذاره. مشکل سوم : بچه 4 ساله ام هنوز شب ها با من می خوابه و همسرم تنها. همسرم اجازه جدایی اش را نمیده و میگه احتمال داره خواب بد ببینه و بترسی ، نباید تنها باشه . مشکل چهارم :
سپاس
با سلام.1-متاسفم که در کودکی اسیب دیده اید . واقعیت این است که همه ما درکودکی اسیبهایی را دیده ایم امابه این معنا نیست که در اینده مثلا بدبختم و نمی توانم شاد باشم و یا مستحق مجازاتم و یا باید بسوزنم و بسازم.
2-اینکه به قول خودتان پذیرفته اید که آدم ضعیف و بی اراده ای هستید یک انتخاب است چراکه می توانستید انتخاب دیگری کنید و بقول پروفسورهایی که cbt یا طرحواره درمانی کار می کنند یک نوع ویروس ذهنی یا باور هسته ای ناتوانی و درماندگی است.
3-(اینکه همسرتان به شما خیانت کرد) به دلیل اینکه شما ضعیف و بی اراده وکم اعتماد به نفس هستید تفسیر و طرز غلط تفکر و ارزیابی شماست همسر شما و خود شما مشکل و یا مشکلاتی دارید که حتما باید به متخصص روانشناس و… رجوع کنید
4-مشکلات ذهنی و استرس ها و اسیب های کودکی قطعا باعث اشفتگی ذهنی و جسمی و کار و ….نشان می دهد
5-اینکه فرزند شما با شما می خوابد(در 4 سالگی) در بعضی از مواقع اشکالی ندارد.فرزند شما و شم و همسرتان نیاز به آموزش دارید
6-در اولین فرصت به یک روانشناس مراجعه کنید چون در بلند مدت شما را دچار اضطراب و افسردگی می کند و این موضوع روی فرزندتان هم تاثیر می گذارد
با سلام-اگر متخصص تشخیص وسواس را داده اند1- حتما به دارو نیاز دارید2- حتما به رواندر مانی نیاز دارید و هر چه که دیرتر بروید متاسفانه بدتر می شوید مثل اتشی که با گذشت زمان شعله ورتر می شود. من و شما باید تفاوت بین دوست داشتن و درست و منطقی بودن را بدانیم.ستون دوست داشتن ما باید بر اساس عقل و منطق باشه وگرنه اسیب می بینیم
3-روش بیو فیدبک به تنهایی تاثیر مثلا 10 درصدی یا کمی است دارد چون افکار و …… عوض نمی شوند، و اگر با رواندرمانی و دارو همراه باشه تاثیرش بسیار زیاد است
4-بنده برای درمان با توجه به مدت و نوع وسواس و سن وسال و…………بین 30 تا 100 جلسه نیاز دارید
سلام دکتر عزیز عرض ادب سوالی دارم از خدمتتون. من یک زن برادر دارم بسیار دوستش دارم متاسفانه بسیار پرخاشگر بدزبان و توهمی هستند سابقه بیماری اسکیزوفرنی هم داشتند ولی ما اطلاعی نداشتیم امکانش هست این موارد رو از طریق هیپنوتراپی درمان کرد و اینکه چطور میتونم بهش کمک کنم البته مشاورات زیادی رفته هیج تاثیری نداشته تشکر
با سلام.1-اگر متخصصین تشخیص اسکیزوفرنی دادند و جا های دیگر هم رفته اند و تاثیری نداشته مشخص هست که مورد خاصی هستند.توجه داشته باشید در اسکیزوفرنی مغز از نظر ساختاری و ارتباطی و …….واقعا اسیب می بیند
2-اول به یک روانپزشک و بعد متخصص روانشناس رجوع کنید البته چون اسکیزو فرنی انواع مختلف و ابعاد مختلفی دارد در بعضی از انها هیپنوتراپی به همراه رواندرمانی و دارو درمانی به بهتر شدن انها کمک می کند
سلام و خسته نباشید من وسواس فکری شدید دارم و دچار بدبینی هم هستم روان پزشکای متعددی رفتم واسم قرص های اسنترا. نورترپتلین. کلومیپرامین. تری فلوپرازین سرترالین. پرفنازین تجویز کردن منتها همه اینها باهم نبوده هر دوره یکی دوتا از این قرصها باهم بوده و متاسفانه هیچ جوابی نگرفتم فقط حالت خواب الودگی را بیشتر کرده شمارو بخدا کمکم کنید واقعا دیوانه شدم همیشه کلافه ام زندگی زناشوییم داره از هم میپاشه هزینه درمان دیگه ندارم کمکم کنید چیکار کنم خوب شم؟؟؟؟؟
با عرض سلام.ببخشید که به سوال شما و دیگر بزرگواران دیر پاسخ دادم.
1-در پاسخ به شما عرض می کنم که درمان وسواس به راحتی نیست و چند وجهی است به دلیل اینکه قسمتهای مختلف مغز دچار مشکل مثل کم کاری یا پرکاری یا آسیب می شوند مخصوصا قسمت سینگولیت مغز.به بیانی دیگر وقتی به اسکن مغز ای افراد نگاه کنید میلیونها نقطه در مغز دچار مشکل هستند.
2-غالبا خط اول درمان با دارو می باشد ام نکته مهمتر این است که داررو درمانی حتما باید با رواندرمانی همراه باشد که متاسفانه خیلی از افراد این مهم را توجه نمی کنند و درمان ناقص انجام می گیرد به بیانی دیگر درمان نمی شوند ویا بدتر می شوند
3-اول به یک متخصص روانشناس رجوع بفرمایید و بعد روانپزشک و همچنین مساله تغذیه و ورزش هم مهم است
4-به تعداد 30 الی 100 ساعت جلسه نیازمندید
سلام به دکتر عزیز دختر یازده ساله ای دارم که از تاریکی و تنها خوابیدن بسیار میترسد البته از چهار ماهگی جدا میخوابید ولی از ۷ سالگی دیگه تو اتاقش نمیخوابه آیا در تخصص شما هست که زیر نظر شما درست بشه
باسلام خدمت شما
دکترجان همسر من ocd داشتن
اما متاسفانه من بعد ازازدواج با توجه به مشکلاتی که در زندگی داشتیم متوجه شدم شخصیت همسرم به مقدار قابل توجهی مشابه شخصیت های اسکیزوئید هستش والبته به مقدار خیلی کم به personality disorder از نوع border line مشابه هستش
با توجه به اینکه خودشون هم تقریبا این موضوع رو پذیرفتن و پی درمان هستن سوال من این هست که آیا این مشکلات با هیپنوتراپی قابل حل هست و اینکه اگر هیپنوتراپیسم در این زمینه میشناسین به بنده معرفی کنین وموضوع دیگه اینکه هزینه جلسات حدودا چقدر هستش؟
ممنونم از پاسخگویی تون
با سلام و احترام .با توجه به مطالبی که نوشته اید اگر فرض را بر این بگذاریم که مشکلات ایشان نظر متخصصین بوده.ایشان نیاز به دارو با نظر متخصص روانپزشک و رواندرمانی دارند.در رواندر مانی می توان از هیپنوتراپی به عنوان یک ابزار درمانی برای تسریع درمان استفاده کرد. در اصفهان هیپنوتراپ های متعددی وجود دارند که با تماس با مراکز مشاوره به شما معرفی می گردند.هزینه جلسات روانشناسان متفاوت هست.هزینه هرجلسه بنده 65 هست. با تشکر
با عرض سلام و احترام.در اصفهان افرادی به غیر بنده هیپنو تراپی کار می کنند که واقعا من انها را نمی شناسم. از چند مرکز سوال بفرمایید شما را راهنمایی می کنند و هست.در مورد مشکلاتتان که گفتید اختلال جنسی و وسواس و استرس باید عرض کنم که ریشه انها اضطراب و علل دیگری هستند که هم نیاز به دارو و هم روان درمانگر داره و خوب می شوید.اما در کل کیس سنگینی هستید یعنی تعداد جلسات بالایی نیاز هست
سلام من اسیب شدید نخاعی تی ۴ و۵ هستم نخاع قطع نشده ولی اسیب دیده از سینه به پایین حس ندارم ادرار ومدفوع بی اختیاره ولی طی یکسالی که از اسیب گذشته فعلا میتونم با بریس بایستم و با واکر وبریس اروم راه برم .میخواستم ببینم چیکار باید بکنم پیشرفتم بهتر بشه وایا راهی برای بهبودی هست
سلام اقای دکتر خسته نباشید..من مردی 40 ساله هستم که بیش از 20 ساله به صورت ناخوداگاه داخل دهانم رو می جوم و داخل لب و دهانم رو زخم می کنم..هر کاری کردم نتونستم ترکش کنم و دارم دیوانه می شم..از اول صبح که بیدار میشم تا لحظه خواب این برنامه ادامه داره…معتاد به اینترنت و سیاست هستم و همش احساس میکنم لطظه به لحظه باید اخبار روز دنیا رو رصد کنم..لطفا به من کمک کنید..
با عرض سلام.ببخشید دیر پاسخ دادم.اضطراب حضرتعالی بالاست و اگر به رواندرمانگر مراجعه کنید برای همیشه خوب می شوید.اینکه به اینترنت و .. به قول خودتان معتاد هستید هم علامت دیگری از اضطراب و نگرانی شما به اینده است و با رجوع به روانشناس حل می شود.
با عرض سلام و ادب.ببخشید دیر پاسخ دادم.مشخص هست که اضطرابتان بالا است.بهتر هست که به روانشناس مراجعه کنید چون درمان کار شما نیست ولی با تعداد جلسات لازم حتما درمان می شوید.اینکه اخبار و غیره را بیش از حد رصد می کنید هم یکی دیگر از علایم نگرانی شما نسبت به اینده است.
با عرض سلام و احترام.اگر شب ادراری بزرگسالان اگر عصبی باشه با رواندرمانی و هیپنوتراپی درمان می شه اما اگر ساختاری باشه به احتمالی هم نه و هم بله.بستگی به خیلی عوامل داره
با سلام و احترام. دختر من امسال سال سوم است که دارد برای کنکور می خواند. متاسفانه روحیه اش خیلی تخریب شده. اعتماد به نفسش را ازدست داده. با وجودی که در دوران دبیرستان از شاگردان خوب مدرسه بود متاسفانه الان آنقدر حالش بد است که اگر یک سئوال ساده ریاضی را جلویش بگذارند قادر به حل آن نیست. خیلی نگران. چگونه می توانم به او کمک کنم؟ آیا راه حل و امیدی هست؟
با سلام و عرض ادب- به نظر می اید با توجه به صحبتهایی که فرمودید دخترتان اضطرابشان بالا باشه . به یک روانشناس مراجعه نمایید .یک سری آ موزش ها یی را باید ببینند. مطمئن باشید هم اضطراب و هم اعتماد بنفس و ….ایشان بهبود پیدا می کنند.
با عرض سلام و خسته نباشید
مشکل من و خانمم در زندگی زناشویی به جایی رسیده که خانمم مسر به طلاق است ولی من می خوام مشکل را ریشه یابی و حلش کنم حرف رای گفتن خیلی زیلد دارم اما می خواستم بپرسم در زمینه خانواده هم شما مشاوره می دید چون مشکل ما خیلی حاد است اگر نه ی دکتر خیلی ماهر رو بهمون معرفی کنید و در زمینه جنسی هم همین طور شاید اصل مشکل ما اونجا باشه
با سلام وخسته نباشید. جناب دکتر عزیز مدت 4 سال است به روانشناس مراجعه کردم بیماری من را شیزو فرنی تشخیص دادند . البته مشکل اصلی من که به ایشان گفتم همان ترس اجتماعی ترس از مردم ترس از مسخره شدن بود قرص تجویز کردن ابتدا . تیوتکسین بود.الان ریسپریدون 4 میخورم. والا باور بفرمایید اندکی بهتر شدم ولی هنوز از بیرون رفتن هراس عجیبی دارم لطف بفرمایید راهنمایی کنید
با عرض سلام خدمت حضرتعالی.اطلاعاتی که نوشته اید کافی نیست.متخصصین دیگر برای مشکل شما تشخیص اسکیزوفرنی داده اند و داروهایی هم که برای حضرتعالی نوشته اند ؛ داروهای ضد روانپریشی اند.در رابطه بامشکل اصلی که نوشته اید یعنی بیرون رفتن و هراس داشتن یکسری آموزشهایی هست که به شما یاد می دهم(که بستگی به تمایل شما برای بهتر شدن و میزان یادگیری شما و ….. دارد حدود 10 جلسه ) قطعا بهتر از قبل خواهید شد.مرسی و ممنون ازشما
سلام.خواهر من تقریبا دوماهه که رابطش با همسرش که سه سال کوچکتره و دانشجوی دامغانه داره سرد میشه میخواستم بهش کمک کنید.کجا میتونه هرچه زودتر با شما مشاوره داشته باشه؟چون دستمون خالیه نمیدونیم کجا بریم که زودتر مشکلش حل بشه.ممنون
با عرض سلام و ادب و احترام .مراکزی را که با آنها کار می کنم در سایت نوشته ام.خیلی عذر خواهی می کنم دیر پاسخ دادم.اطلاعات کاملی راجع به خواهر محترمتان و همسرشان نداده اید.لطفا در هر مرکزی که باشم(جاهایی که کار می کنم) به عنوان آخرین نفر تشریف بیاورید با تمام وجود به صورت رایگان در خدمت شما و دیگر دوستان هستم.
با عرض سلام و خسته نباشید. ایا برای مادرم خانمی ۵۵ ساله که سالهاست مشکل افسردگی و اضطراب دارند جلسات رواندرمانی میتونه موثر باشه؟ و تا چه میزان؟
با عرض سلام و تشکر.با توجه به اینکه فرمودید مادر محترمتان سالهاست که مشکل افسردگی و اضطرب دارند، بهتر است ایشان را اول نزد روانپزشک و بعد روانشناس ببرید.اینکه تا چه اندازه موثر است ،بعد از مصاحبه و ارزیابی مشخص می شود.اما قطعا از 10 تا 90 درصد (چون بستگی به عوامل مختلفی دارد) رواندرمانی و دارودرمانی موثر است.از نظر خود بنده برای این گونه افراد درمان های چند وجهی و ادامه درمان تابهبودی(خیلی مهم) لازم است تا فرد زودتر به نتیجه برسدو بهبود یابد.مرسی از سوالتان
سلام من مشکلم سندروم روده هست باید چیکار کنم درمان پیدا دیگه دارم میمیرم از دست این بیماری نا الاج
با سلام خدمت حضرتعالی.لطفا اول به یک متخصص داخلی رجوع نمایید تا ایشان تشخیص لازم و توصیه های مربوط(مثل چک آپ و ….) را بدهند بعد بنده در خدمت شما هستم. همانطوری که می دانید عوامل مختلفی باعث سندرم روده تحریک پذیر می شود که یکی از آنها استرس و اضطراب هست.اگر واقعا فرد پیگیری باشید این مشکل از نظر بنده علاج پذیر هست.مساله این است که خیلی از افراد متاسفانه پشتکار و پیگیری لازم را ندارند و زود ناامید می شوند و درمان را رها می کنند.
سلام آقای دکتر وقتتون بخیر ،من کمتر از 2 هفته هست که از طریق شبکه های اجتماعی با اقایی آشنا شدم و خوشم اومده از ایشون اما من حدود 3 سال پیش یک شکست عشقی داشتم که از نظر روحی خیلی ضربه بهم خورد ولی خودمو جمع و جور کردم و از اول شروع کردم الان میخوام راهنماییم بکنید که تا هنوز این رابطه جدی نشده و تازه هست من چطور یک رابطه صحیح را شروع کنم و جلو ببرم ؟ چون متاسفانه تو این زمینه اصلا بلد نیستم و علت شکست قبلیم حدود 60 درصدش به خاطر اشتباههای خودم بوده ممنون میشم .
با سلام-1-اینکه چه فردی را با چه خصوصیاتی انتخاب کنیم،نیاز به مهارت و آموزش دارد که در این زمینه می توانید به روانشناس یا روانشناسان محترم مراجعه کنید 2-کتاب {ایا تو ان گمشده ام هستی نوشته باربارا دی آنجلس} در زمینه انتخاب همسر می تواند به شما کمک کند و همچنین کتاب های دیگر 3 -قبل از ازدواج حتما و حتما {آموزش مهارت های زندگی را ببینید} واقعا برای شما و دیگر افراد مفید و موثر می باشد4-اینکه افرادی دائما از چاله به چاه می افتند و یا در زندگی اشتباهات فراوانی می کنند بستگی به عوامل زیادی از جمله {هوش/هوش هیجانی/رفتار وگفتار پدر ومادر و … در دوران کودکی با ما/محیط/نظام باورها/نظام عقاید و ارزشهای فرد و…….که با آموزش صحیح بسیاری ار مشکلات فرد حل می شود .بنده مراجعان زیادی را دیده ام که حتی با مدارک دکتری فریب خواستگاری را خورده اند که آن فرد به مدت 3 تا 7 سال به این افراد قول ازدواج داده بودند و بعد ……اینکه چرا افراد توانایی تجزیه و تحلیل امور را ندارند و نمی وانند تصمیم گیری صحیحی کنند به چه علت است؟ همچنین مراجعینی داشته ام که از میلیون تا میلیارد تومان سرشان کلاه رفته است .. با اینکه خیلی از این افراد در جنبه هایی باهوش هستند ولی در دیگر جنبه ها خیر .واقعا به چه علت؟ وقتی عمیقا برسی کنید متوجه می شوید که بیشتر این افراد در توانمندی در عقل و هوش هیجانی{که یاد گرفتنی هست} ضعیف هستند و البته عوامل دیگری هم دارد
با سلام و احترام.متاسفانه بدلیل اینکه افراد قبل از دوستی و ازدواج اموزش های روانشناسی و پیش از ازدواج و … لازم را نمی بینند وقتی وارد رابطه می شوند از ابعاد گوناگون مثل جسمی ،جنسی،مالی،جانی و…دچار ضرر و زیان می شود.اینکه فرمودید ضربه خوردم و خودم را جمع و جور کردم از نظر بنده حالتان بهتر شده ولی چون اموزش ندیده اید دوباره در دوستی بعدی یا ازدواج قطغا دچار مشکلات مختلفی می شوید ولی دیر یا زود دارد یعنی ممکن است در یک سال اول مشکلی نداشته باشید ولی در سه سال بعدی مشکلات شروع می شوند.ما در کلینیک مرا جعانی داریم که در سن 75 یا بیشتر و کمتر دچار مشکلات مختلفی هستند و اگر در سنین پایین تر مراجعه کرده بودند هیچ وقت دچار این مشکلات در رابطه با همسر و فرزندان و ….نمی شدند. پس حتما به روانشناس رجوع بفرمایید
با سلام
من جوانی 23 ساله ام
10 ماه پیش حدود یک ماه خودارضایی داشتم.و بعد از یک ماه ترک کردم ولی از آن به بعد هر چند روز یک بار در خواب خود ارضایی انجام میدهم، حدودا یکی دو ساعت بعد از به خواب رفتن اینکار را انجام میدم،یه حالت نیمه خواب هست که هیچ کنترلی روی خودم ندارم ، ولی صبح که بیدار میشم یادم هست حتی در اون حالت یه نگاهی هم به ساعت میندازم و ساعت یادم هست.مثلا من ساعت12ميخوابم.بعداز1ساعت خودم توخواب خودارضايي ميكنم.ولي دست خودم نيست.يعني تواون حالت فكرميكنم.كارخوبي هست.
درضمن اين مشكل كه من ميگم
با محتلم شدن اشتباه نگيريد
ممنون میشم راهنمایی کنید مشکلم چگونه و با چند جلسه حل میشه؟
آیا نیاز به مراجعه روانپزشک دارم یا روانشناس؟
دارو باید استفاده کنم یا با هیپنوتیزم حل میشه؟
خواهشا جواب بدید
با سلام.لطفا پیش روانشناس تشریف ببرید.2-اگر از هیپنو تراپی برای این مساله استفاده کنید بسیار عالیست 3-ولی نکته مهم این است که وقتی افراد خودشان را بهتر بشناسند بهتر می توانند به علل و عواملی که باعث رفتارشان می شود آگاه شوند که بهتر است آموزش ببینید4-نکته مهم تر این است که به احتمال خیلی زیاد پشت رفتار شما اضطراب و احساس های مختلفی هست که باید بررسی شود 5-جملات و افکاری مثل …..دست خودم نیست/هیچ کنترلی روی رفتارم ندارم/و…..جزو دسته افکاری (خود گویی /تصویر /تصور و…..)هستند که بشدت روی (هیجان ها)احساس های (غم /شادی /خشم و……..)ما و بعد روی رفتار (عملی که نجام می دهیم) ما اثر می گذارند 6-همانطور که کامپیوتر ویروس می گیرد مغز تمام انسانها هم بر اثر عوامل مختلفی ویروس می گیرد که روانشناس ها به این ویروسها می گویند (تحریفات شناختی) در اینترنت درباره ویروسهای ذهنی یا تحریفات شناختی جستجو کنید
سلام و احترام ببخشید به شما و دیگر دوستان دیر پاسخ دادم.مشکل شما هم با روان درمانی وهم با هیپنوتراپی خوب می شود حتی دارو درمانی هم تاثیر خوبی دارد اما به نظر بنده اول از روان درمانی شروع کنید و خود روانشناس اگر نیاز به دارو داشته باید به شما می گوید.از نظر بنده بین 20 تا 50 جلسه نیاز دارید و حتما خوب می شوید
سلام من دختری 19 ساله هستم
پدرم حدودا 6 سال پیش خیانت کرد و همسر دیگری دارند و مادرم هم طلاق نگرفتند و هنوز با پدرم در ارتباط هستیم و پدرم خارج از شهر هستند و این مسائل روی من و خواهرم تاثیر زیادی گذاشته خواهرم پرخواشگر شده و همچنین دارای اضطراب شدید هست و من هم همه چیز را درون خود میریزم و ناگهان بروز میدهم من برای اینده ی خودم و خواهرم بسیار نگران هستم و اینکه حرف های اطرافیان نیز روی من خیلی تاثیر میگذارند من و سایر اعضای خانواده واقعا سردرگم شده ایم ک چگونه با این قضیه کنار بیاییم و چگونه ادامه بدهیم ب دلیل اینکه ب مادرم بسیار وابسته شده ام از اینکه مادرم هم روزی از این زندگی خسته شود و من و خواهرم را ترک کند بسیار میترسیم و من این امکان را میدهم ک مادرم خسته شده باشد چون خواهرم خیلی اذیت میکند
و اینکه مادرم همیشه میگوید من آدم بی دست و پایی هستم و برای همین هم از تنها شدن واهمه دارم ممنون میشوم اگر راهنمایی ام کنید
با سلام -خیلی عذر خواهی می کنم دیر پاسخ دادم. حدود یک ساعت وقت گداشتم و پاسخ 20 خطی برایتان نوشته بودم (on line)که متا سفانه اینترنت قطع و وصل شد و پاک شد.لطفا شما و خانواده محترمتان به روانشناس رجوع کنید.ببخشید
درود بر شما
بنده 42 سالمه و از بچگی مشکل خجالت و کم رویی را داشته ام که از نظر خودم تشویق دیگران به این خلق و خوی و تعبیر آن به خوب و محجوب بودن باعث ثبات آن در اینجانب شده است.نتیجه آن خجالت, مشکل صحبت در جمع و عدم اعتماد به نفس است.
با انجام تمربن هایی که در اینترنت مطالعه کردم کمی شرایطم در جمع همکاران بهتر شده و کماکان از این شرایط معذبم.
روش مناسب و سریع درمانی چیست?
آیا هیپنوتراپی مناسب است?
سپاس از شما
با عرض سلام به شما .اضطراب و دیگر هیجان های ما مثل خشم،غم و…..دوستان ما هستند که برای ما کار ویژه ای انجام می دهند و حاوی پیام و یا پیام هایی هستند.اینکه شما متوجه شده اید که ریشه آن تا حدودی مربوط به چیست ،نشان دهنده این است که شما از ذهنیت روانشناختی خوبی بر خوردار هستید.بقول پروفسور کابانیس افرادی که علاقه کمی به کشف رفتار دارند و نمی توانند دلایلی برای اعمال خود بیابند مکرر به در مانگر می گویند نمی دانم و اگاهی کمی از احساساتشان و افکارشان دارند.نکته دیگر اینکه شما این مشکل را در خود شناسایی کرده اید و تلاش هایی هم در این مورد انجام داده اید که این،نشان دهنده اعتماد بنفس شماست(در رابطه با این موضوع) ولی چون کمک حرفه ای نگرفته اید به نظر می آید که از ادامه دادن تا حدودی منصرف شدید.روش مناسب و سریع درمانی (با توجه به سوال حضرتعالی) استفاده از روان درمانی هایی مثل istdp\act\cbt\ وهیپنوتراپی و …. هست.هیپنوتراپی واقعا عالی هست و توضیحات آنرا در همین سایت و دیگر سایتها می توانید جستجو کنید.نکته مهم این است که شما و دیگر افرادی که این مشکل را دارند(و دیگر مشکلات روانشناختی) توجه داشته باشند چون ریشه اینها مربوط به( دوران کودکی و نظام باورها،محیط،عوامل ارثی و…….) حتما ودر هر کجا که پیش همکاران محترم بنده تشریف می برید ،ادامه دهید ( حداقل 10 الی 20 جلسه) .چرا که تغییر عادات و برنامه نویسی های مغز ،چون بصورت ناخوداگاه در ما شکل گرفته کار مشکلی هست.بعضی از متخصص روانشناسی در جهان تغییر عادات رفتاری و فکری را از 21 روز الی سه سال و حتی بیشر می داند.
سلام خسته نباشید اقای دکتر من از ۴ سالگیم اضطراب دارم دلیلشم چن وقتی میشه پیدا کردم تو بچگیم وقتی پدرو مادرم باهم دعوا کردن و من از خونه تا خونه ی همسایه فرار کردم تا اونا رو باخبر کنم که بیان نزارن دعوا کنن از اون موقع من پوست انگشت دستامو کاملا میکنم خیلی خودمو کنترل میکنم ولی بعضی وقتا خون ازش میاد و اون موقع میفهمم و سندرم روده ی تحریک پذیر من همراه با گرفتن شکمی است که دلیلش همون اضطرابه من حدودا ۷ سال میشه مرتب پیگیرم و اضطرابمو کنترل کنم خوب شدم ولی در مقابل تلاشی که میکنم هنوز به طور کامل خوب نشدم و این داره اذیتم میکنه
لطفا راهنماییم کنید ممنونم
زهرا ۲۲ ساله
با سلام قبل از اینکه پاسخ شما بدهم توجه شما را به این موضوع جلب می کنم که وقتی کودکی در خانواده ای باشد که والدین با هم دعوا، کتک کاری ، تحقیر ،توهین و ……… می کنند، مغز چپ و راست کودک اطلاعات مختلفی را ثبت وضبط می کند (توجه داشته باشید که در کودکی دو نیم کره مغز نارس می باشد و جسم پینه ای که رابط دو نیم کره مغز است نیز در حال رشد می باشد به این معنا که نیمکره چپ خیلی از اوقات ازاطلاعات نیمکره راست با خبر نیست و برعکس و یکی از دلایلی که ما بعضی از اوقات احساس اضطراب یا غم ویا … می کنیم و دلیل این را نمی دانیم همین مساله است{بعدا در این رابطه توضیحات مفصلی خواهم داد } ) .یکی از روانشناسان مشهور به نام هورنای می گوید رابطه اجتماعی بین کودک و والدین او، عامل اساسی رشد شخصیت است. کودکی تحت سلطه نیاز به امنیت قرار دارد، که منظور از امنیت رهایی از ترس است. امنیت کودک کلا بستگی دارد به اینکه والدین با کودک چگونه رفتار می کنند. والدین با نشان ندادن صمیمیت و محبت نکردن به کودک، امنیت او را تضعیف می کنند. مادام که کودکان احساس می کنند آنها را دوست دارند و بنابراین ایمن هستند، می توانند خیلی از رویدادهایی را که معمولا آسیب زا)کتک خوردن یا حتی تجربیات جنسی پیش از موقع) محسوب می شوند را، بدون اثر زیان بار تحمل کنند. والدین امنیت فرزندانشان را به شیوه های مختلف تضعیف کرده و بنابراین، در آنها خصومت(دشمنی و خشم و..) ایجاد می کنند. هورنای بر درماندگی کودکان خیلی تاکید کرد. اما بر خلاف آدلر، باور نداشت که لزوما همه کودکان احساس عجز و درماندگی می کنند. اما در صورتی که این احساس ها ایجاد شوند می توانند به رفتار روان رنجور منجر شوند. هرچه کودکان بیشتر از والدین بترسند، خصومت خود را بیشتر سرکوب خواهند کرد. محبت نیز می تواند دلیل دیگری برای سرکوب کردن خصومت نسبت به والدین باشد. کودکان می فهمند که محبت والدین آنها واقعی است یا نه. احساس گناه دلیل دیگری برای سرکوب کردن خصومت است. آنها اغلب وادار می شوند از هرگونه ابراز خصومت یا نافرمانی احساس گناه کنند. هرچه کودک بیشتر احساس گناه کند، خصومت خود را عمیق تر سرکوب خواهد کرد. این سرکوب ها موجب ایجاد اضطراب بنیادی می شود. هورنای اضطراب بنیادی (basic anxiety) را به صورت (( احساس فراگیر و پنهانی تنها و درمانده بودن در دنیای خصمانه)) تعریف کرد. اضطراب بنیادی، مبنای پرورش روان رنجوری های بعدی است، و به طور جدایی نا پذیری با احساس های خصومت، درماندگی و ترس ارتباط دارد. این احساس ها در همه ما مشابه است. در کودکی به چهار طریق سعی می کنیم از خود در برابر اضطراب بنیادی محافظت کنیم : جلب کردن عشق و محبت
مطیع بودن
کسب کردن قدرت
کناره گیری کردن
فرد با جلب کردن محبت دیگران در واقع می گوید (( اگر مرا دوست داشته باشی، به من صدکه نخواهی زد)) ما به چند طریق محبت را جلب می کنیم : انجام ندادن هر کاری که از دیگری می خواهد، یا تهدید کردن دیگران به تامین محبت دلخواه. مطیع بودن، آنها جرات انتقاد کردن از دیگران یا بی احترامی به آنها را ندارند. معتقدند که از خود گذشته و فداکارند (( اگر تسلیم شوم، صدمه نخواهم دید)). فرد با کسب کردن قدرت می تواند درماندگی خود را جبران کند و از طریق موفقیت یا احساس برتری، امنیت به دست آورد. (( اگر قدرت داشته باشم، کسی نمی تواند به من صدمه بزند). ویژگی مشترک این سه وسیله محافظت از خود : فرد سعی می کند از طریق تعامل کردن با دیگران، با اضطراب بنیادی مقابله کند. کناره گیری از دیگران، نه به صورت جسمانی، بلکه به صورت روانی است. سعی می کند از دیگران مستقل باشد و برای ارضا کردن نیازهای درونی یا بیرونی، به هیچ کس متکی نباشد. با دوری کردن دیگران به استقلال می رسد و برای ارضا کردن نیازهای عاطفی خود به دنبال کسی نمی گردد. این چهار مکانیزم محافظت از خود یک هدف دارند: دفاع کردن علیه اضطراب بنیادی. آنها بجای خشنودی یا لذت، فرد را برای جستجو کردن امنیت و اطمینان خاطر بر انگیخته می کنند و آنها دفاع علیه رنج هستند نه جستجوی بهزیستی. این مکانیزم ها اضطراب را کاهش می دهند، اما معمولا به قیمت تحلیل رفتن شخصیت فرد تمام می شود. معمولا افراد روان رنجور برای کسب امنیت، از بیش از یک مکانیزم استفاده می کنند و نا سازگاری بین این چهار مکانیزم می تواند زمینه را برای مشکلات بیشتر فراهم کند. برای مثال شاید کسی بخواهد تسلیم دیگران شده و در عین حال دوست داشته باشد بر آنها حاکم شود. این نا سازگاری ها نمی توانند حل شوند و به تعارض های شدیدتر منجر میشوند.نکته دیگر به این موضوع مهم هم توجه داشته باشید که بیماری های «سایکوسوماتیک» بیماری های جسمی هستند که عوامل روانی در شروع و تشدید آنها مؤثرند. ” سایک psyche ” به معنی ذهن و ” سوما soma ” به معنی بدن. بنابراین یک اختلال سایکوسوماتیک (روان تنی) با علائم فیزیکی ای مشخص می شود که هیچ دلیل پزشکی ای نمی توان برای آن پیدا کرد.منظور این نیست که فقط علل روانی در به وجود آوردن این اختلالات دخالت دارند بلکه عوامل دیگر هم دخالت داشته منتهی عوامل روانی به صورت عوامل تسریع کننده یا کاتالیزور عمل می کنند. در آسم حق تقدم با آلرژی است و در دیابت حق تقدم با عامل ارثی است و در تبخال یک عامل ویروسی، اما در این بیماری ها عوامل روانی، کاتالیزور هستند(منظور از کاتالیزور چیزی است که در فعل و انفعالات شیمیایی مستقیما وارد نمی شوند ولی اثر تشدیدکننده دارند.) کاتالیزورهای مهم در بدن انسان ویتامین ها هستند. ویتامین ها دسته ششم غذاها می باشند که سوخت و ساز و یا متابولیسم را در بدن به راه می اندازند. اگر به کسی فقط ویتامین داده شود زنده نخواهد ماند اما بدون ویتامین هم انسان قادر به ادامه زندگی نیست. بنابراین همان نقشی را که ویتامین ها در بدن ایفا می کنند، علل روانی در ایجاد بیماری های سایکوسوماتیک دارند. اختلالات روان تنی به طور ناگهانی به وجود نمی آیند بلکه ابتدا توسط نشانه هایی مثل استفراغ، تپش قلب و رنگ پریدگی ظاهر شده و استرس ها و ضربه های روحی به طور تدریجی روی فرد تأثیر می گذارند و اثر تجمعی آنها سبب بروز بیماری های سایکوسوماتیک می شوند. انواع بیماری های سایکو سوماتیک عبارتند از میگرن، سردردهای تنشی، تهوع و استفراغ، کولیت مزمن (ورم مزمن روده بزرگ)، آسم، جوش و آکنه، واکنش های آلرژی، کهیر، کاهش قند خون، افزایش ترشح غدد داخلی، دیابت نوع دو، چاقی، فشار خون اساسی، بیماری کروز قلب و افزایش ضربان قلب و سندروم روده تحریک پذیر و ……و غیره.پیشنهاد بنده این است که به روانشناس وروانپزشک مراجعه نمایید.
سلام دکتر وقتتون بخیر.
دکتر من مشکل خودارضایی چیزی از بچگی درگیرش بودم و الان واقعا از نظر روانی دارم فکرش ازارم میدمدلم میخواد برای همیشه از شرش خلاص بشم بارها تلاش کردم اما نهایتا تا یکی دو ماه موفق بودم میخواستم بدونم در مورد درمان ان به شما مراجعه کنم.
ممنون میشم در اسرع پاسخ بدین.
با سلام و احترام.از نظر بنده برای اینکه ما بتوانیم مشکلی را حل کنیم باید به آن نگاه عمیق و دقیق و ریشه ای بنماییم.مثل درختی که ریشه های آن در زیر زمین است و نا پیدا و فقط ما قسمت خارجی آنرا مثل تنه و شاخ و برگها را می بینیم .یک نکته پنهان از مجموعه عوامل خودارضایی و(حتی افسردگی و …..) اضطراب و تنشی که هست که فرد در رابطه با مسائل و مشکلاتش آنرا تجربه می کند و فرد برای اینکه از دست این اضطراب خلاص شود{ نا آگاهانه } به سمت خود ارضایی(یا رفتار های خود تخریبگر و…) می رود.همه ما علائم اضطراب را می شناسیم مثل (شاخه عصبی سمپاتیک)تپش قلب ،فشار خون،خشکی دهان،سرخ شدن،سرد شدن دستها ، یبوست ،لرزیدن دستها و پا (در اضطراب خیلی بالا ولی فرد احساس غش کردن ،گیجی ،تجزیه،فراموش کردن مسیر،بی حسی،ضعف حافظه،توهم و…) .و نشانه های اضطراب ناشی ازسیستم عصبی پاراسمپاتیک عبارتند از ترشح بزاق،کاهش ضربان قلب،تهوع ،استفراغ،اسهال،آشفتگی تفکر،بی حسی بدن،ضعف و بی رمقی اندامهاو….فرد با آگاهی از احساس ها و افکار در لایه های زیرین اضطراب و مجموعه عواملی که باعث خود ارضایی می شود،می تواند آگاهانه بر اعمال و رفتارش کنترل داشته باشد و به سمت ارزشها و اهدافش حرکت کند.
سوال1⃣
سلام.. نمیدونم از کجا شروع کنم..پسرم..۲۴ سالمه..
لطفا بعد خوندن این پیام جواب منو بدین تورو خدا..
من حدود ۶ ماه پیش با شخصی دوست شدم…دختر آزادی بود..
همه چیز خوب بود تا بعد اینکه بهم گفت قبل از من رابطه جنسی داشته..بعد اون رابطه مون شد دعوا و بحث…
منم همش فکر و خیال اینکه نکنه دروغ بگه..نکنه با کسه دیگه بوده باشه همیشه باهام بود…اون تایم تو سوپر مارکت کار میکردم…
تایم کارم زیاد بود..فشار روم زیاد بود…فکر و خیال این خانم هم همش باهام بود..بعضی روز ها واقعا خسته میشدم… من سیگار رو ۲ سال ترک کرده بودم..الکی سیگار میکشیدم..غم باد گرفته بودم….خیلی برام بزرگ شده بود داستان..هم خودم و اذیت میکردم هم اونو..روش حساس شده بودم..
حس میکردم مغزم خسته است..توان سابق رو نداشتم..
بعد از مدتی با اون شخص رابطه جنسی برقرار کردم…اما تو طول رابطه همش فکرم درگیر همون افکار بود که باعث شد ازش زده شم.. بعد اون دعوا و بحثمون زیاد تر شد… جدا شدیم از هم..
بعد جدایی میومد با حرفاش منو آزار میداد و بهم حس عذاب وجدان میداد.. بعد چند هفته دیگه داشت حالم بهتر میشد که یه مقاله تو نت خوندم در باره ایدز… از اون شب به مدت ۲ هفته همش فکر و استرس اینکه نکنه ازش ایدز گرفته باشم باهام بود..
یهنی استرس و فکر و خیالم جوری بود که زندگیم از حالت روتینش خارج شده بود..نه حال داشتم ساز بزنم ..نه حوصله داشتم برم کلاس دانشگاه…انگار پذیرفته بودم ایدز دارم خودم رو خیلی باخته بودم… فشار عصبی داشتم…تپش قلب داشتم…خانواده و دوستام بهم میگفتن چته تو آخه؟؟. اون که ایدز نداره بهت منتقل کنه..اما من اصلا تو کتم نمیرفت..با اینکه میدونستم درمان داره و آدم نمیمیره..اما باز فکر و خیال میکزدم..تا اینکه آزمایش دادم و منفی شد…بعد اون یکم راحت بودم که بعد چند روز افکار خود کشی اومد تو سرم…نه اینکه بخوام انجام بدم..آخه دلیلی نمیبینم که انجامش بدم…همش فکرم درگیره افرادیه که خود کشی کردن..مثل بازیگرا..خواننده ها..نویسنده ها..
میگم خودم رو بکشم که چی بشه..چرا باید انجام بدم آخه؟؟
مثلا تصور میکنم خودم از جایی بندازم پایین از ترس چشامو میبندم..اصلا دلم نمیخواد انجامش بدم..
اما خیلی بی حوصله شدم..تنبل شدم..همش خوابم میاد…
میرم بیرون الکی …نمیدونم دارم چیکار میکنم…سر در گم شدم…
۱ ماه همش استرس و فکر و خیال شدید با هام بوده..
مثلا چند روز پیش بابام رفت رشت… گوششیش همراه اش نبود..
یکم دیر کرد..من تو ذهنم میگفتم مرده حتما… حتما تصادف کرده که دیر کرده..حتی مراسم ختمشم تصور میکردم…
الان که نگاه میکنم میبینم اصلا عادی نبود افکارم..یعنی دیوانه شدم؟؟
یا مامانم برا دیسکش حالش بد شد بریدمش بیمارستان… بعد دکترا گفتن احتیاج به عمل داره..گفتن احتمال کم سکته مغزی هست..من دیگه تا ته داستان رو رفتم..خونه رو بدون مامان تصور میکردم..میگفتم بمیره چیکتر کنم! البته بگم قبلا ترس از دست دادن پدر و مادرم میومد تو ذهنم گاهی…
هر چقدر هم میخواستم افکارم رو خارج کنم از اون موضوع نمیشد..
میدونستم اشتباه افکارم اما باز نمیتونستم کنترلش کنم…
تو رو خدا کمک.کنید…این افکار خود کشی من و بی حال و بی رمق میکنه..من هنوز دوس دارم به خیلی چیزا برسم..
اما الان سر در گمم..نمیدونم چی کار کنم با این وضعم…
هر چیزی تو ذهن من زیادی بزرگ میشه…و نمیتونم کنترلش کنم..
از روان پزشک هم میترسم..میترسم دارو شیمیایی بخورم بدتر بشم..یا عوارض بده.. لطفا جواب بدید
هیچ وقت فکرش رو نمیکردم اینقدر ضعیف باشم..
تو گوگل خوندم علائم افسردگی و اختلال استرس و اختلال تطابق شبیه حالت من بود..نمیدونم کدومه..
دیونه شدم آره؟؟
میرم بیرون میگم میخندم..اما ته ذهنم همش درگیره این چیزاست…میدونم مرگ دست خداست و باهاش کنار اومد..اما الان اینطوری هستم..
اگه بیماری برا خودم پیش بیاد یا یکی از عزیزام بمیره با این وضع دیوانه میشم?
با سلام و احترام.شما هم نیاز به مشاوره و هم دارو درمانی دارید.با تشکر
سلام آقای دکتر
من17 سالمه و حدود 3 ساله که به بیماری تریکوتیلومانیا مبتلا ام.همان تیک کندن مو.اصلا نمیتونم کنترلش کنم.خیلی خسته شدم ازش دیگه.دست خودمم نیست.هرچی اراده میکنم که اینکارو انجام ندم ولی باز میبینم که غیر ارادی دارم اینکارو انجام میدم.میخواستم ببینم هیپنوتیزم برای درمان این وسواس موثره؟
چون شنیدم کسایی که مشکل منو داشتن درمان شدن با این روش
ممنون میشم زودتر کمکم کنید?
با عرض سلام و احترام.افراد مبتلا به این اختلال یک میل اجباری برای کندن موی خودشان دارند. طوری که این موضوع باعث می شود قسمتی از سرشان کم مو یا طاس شود. این کم مویی یا طاسی نیز رنج، ناراحتی و فشار روانی را برای این افراد به دنبال دارد. کسانی که دچار این اختلال هستند در زندگی روزمره، عملکرد اجتماعی و شغلی دچار مشکل میشوند و زندگی آنها را مختل می کنداختلال مو کندن در نوزادان نیز دیده شده است اما معمولا در سالهای نخست رشد از بین میرود. آغاز اختلال مو کندن در بیشتر موارد همزمان با بلوغ یا بعد از آن است. اختلال مو کندن تریکوتیلومانیا نیز نامیده میشود که از سه کلمه یونانی ساخته شده است. تریکو (مو) + تیل (کشیدن) + مانیا (دیوانگی، جنون). تریکوتیلومانیا معمولا با سایر اختلالات روانی همراه است، مخصوصا با اختلال افسردگی عمده و اختلال پوست کندن.. زنان بیشتر از مردان به این اختلال مبتلا میشوند که نسبت آن ۱۰:۱ است. در بین کودکان مبتلا به اختلال موکنی، پسرها و دخترها به طور برابری این اختلال را نشان میدهند. اختلال مو کندن به یک یا دو جا محدود میشود اما ممکن است چندین جای بدن را شامل شود. در بیشتر موارد فرد موی سر خود را میکند. فراوانیهای بعدی به ترتیب عبارتند از: ابرو، مژه، صورت، دست و پاها، موهای شرمگاه، زیر بغل، ریش و سینه. کودکان فقط موی سر خود را میکنند. افراد مبتلا به این اختلال، هر بار یک مو را میکنند و این اپیزود هر بار ممکن است چند ساعت ادامه یابند. ممکن است مو کندن برای مدتی متوقف شود. اضطراب، افسردگی و اختلال وسواسی اجباری در افراد مبتلا به اختلال مو کندن زیاد مشاهده میشود. کندن مو با اختلال PTSD نیز همپوشانی دارد و استرس نیز میتواند عامل برخی از موارد مو کندن باشد. برخی از روانشناسان بر این باورند که کندن مو مانند یک تقویت کنندهی مثبت عمل میکند. به ویژه به این دلیل که فرد، پس از تجربهی یک تنش یا عصبیت با کندن موی خود احساس آرامش میکند. برخی روانشناسان، که رویکرد عصب شناختی دارند اختلال مو کندن را گونهای از اختلال عادتی(Habit Disorder) میدانند. آنها میگویند که گرههای پایه (عقدههای قاعدهای) در ایجاد عادتها نقش دارند و لبهای پیشانی در سرکوب یا بازداری چنین عاداتی نقش ایفا می کننددرمان بر اساس سن انجام می شود. در کودکان مدرسهای، این اختلال با ادامهی رشد برطرف می شود. بهترین شیوهی درمان اختلال مو کندن، آموزش معکوس سازی عادت (HRT – Habit Reversal Trainingg) است. در این نوع رواندرمانی، روانشناسان به فرد یاد میدهند تا میل شدید به مو کندن را بشناسد و این میل را به جای دیگری معطوف کند. روان درمانی شناختی رفتاری (CBT)، بایوفیدبک، هیپنوتیزم نیز میتوانند از شدت فراوانی سمپتومها بکاهنددرمان با کلومیپرامین و داروهای سه حلقهای، نشانه داده اند که میتواند مفید باشند. فلوکستین و دیگر SSRI ها نیز تا اندازهای سودمند هستند اما عوارض جانبی نیز به همراه دارند… در مجموع هم هیپنوتراپی ،tdcsو نوروفیدبک و ….به شما ودرمان شما کمک خیلی زیادی می کند. با تشکر
با سلام. من نوجوان 17 ساله ای هستم که دچار یک نوع انحراف جنسی به نام Fetishism هستم. میخواستم بپرسم که آیا این مشکل با هیپنوتیزم درمانی قابل درمان هست؟ به کجا باید مراجعه کنم؟
با سلام وعرض ادب .یادگارخواهی Fetishism کانون میل جنسی معطوف به اشیایی نظیر کفش و جوراب و دستکش و جوراب شلواری و شورت و سوتین وچکمه است که ارتباط نزدیکی با بدن آدمی دارد. یادگار (fetish) خاص مربوط به شخصی است که در دوران کودکی با فرد بیمار ارتباط نزدیک داشته است و کیفیتی دارد که شخص مورد علاقه، مورد نیاز یا حتی آسیب رسان را تداعی میکند.معمولا اختلال در دوره نوجوانی شروع میشود و پس از استقرار معمولا به صورت مزمن در می آید. این اختلال تقریبا منحصرا در مردها دیده میشود. فعالیت جنسی ممکن است مستقیما معطوف به خود یادگار باشد( خود ارضایی با شورت) و یا ممکن است در رابطه جنسی بکار گرفته شود( مثلا تقاضا از شریک جنسی برای پوشیدن کفش پاشنه بلند حین سکس یا در دست گرفتن یا بوییدن یادگار)فروید معتقد بود یادگار در افراد با ترس از اختگی بعنوان نماد احلیل عمل میکند. نظریه پردازان یادگیری معتقدند یادگار با تحریک جنسی در سنین پایین ارتباط دارد. بطور کلی ،روان درمانی شناختی،دارو درمانی،istdp،cbt، actوهیپنوتراپی برای درمان موثرند.ادرس مراکزی که در انها هستم در قسمت (تماس با ما )موجود است .مرسی
باسلام من یک خانوم 42 ساله هستم شش ماه پیش ماد رم رو ازدست دادم وازاونموقع دچاروسواس فکری شدم البته قبلاهم یکبارافسردگی بعداز زایمان گرفته ام اما خوب شدم الان احساس شدید عذاب وجدان. برای اسیبی که نمیدونم به کسی رسانده ام یانه دارم تنها بیرون برم میترسم به کسی اسیب برسه اگه ادرسی بپرسم بعد دچار عذاب وجدان میشم که شخص معطل شد بخاطر من وبلایی سرش نیاد چند روز پیش از روی درفاضلابی رد شدم که لق بود بعدم دیدم درش کیپه اما ازاون روزتاحالا عذاب وجدان دارم که بعد من کسی توی چاه نیفتاده باشه ومن باعث مرگش باشم اصلا این باعث مرگ اینو. واون بودن منو نابود کرده یعنی فکش من چه کنم
سلام مشکل من کمبود اعتماد به نفس خیلی شدید و افسردگی مزمنه لطفا کمکم کنید و بگید مناسبترین درمان براش چیه
با سلام و احترام.مناسب ترین درمان را متخصص پس از مصاحبه و ارزیابی انتخاب می کند.از نظر بنده با توجه به اینکه فرموده اید افسردگی شدیدی دارید باید چند درمان را هم زمان و با هم انجام دهید.و حداقل 20 الی 30 جلسه ادامه دهید و اگر نتیچه نگرفتید روانشناس یا روانپزشک تان را عوض کنید.
سلام آفای دکتر.وقتتون بخیر
امیدوارم پیام من رو ببینید و بتونید هرچه سریع جواب بدید چون واقعا درمانده شدم.
من خواهری ۱۳ ساله دارم که از ابتدای ورودش به مدرسه مشکلاتی داشته . به این صورت که در هر سال تحصیلی یا با معلمش مشکل پیدا میکنه یا مدیر و ناظم یا همکلاسیهاش و دلش نمیخواد بره مدرسه.از کلاس اول تا الان که هفتم هست تقریبا هرسال رو به همین شکل گذرونده.کلاس اول ضربه ی خیلی بدی خورد. روز جشن شکوفه ها که بخاطر جدا شدن از مامانم گریه میکرده معلمش باهاش برخورد خیلی بدی میکنه و سیلی بهش میزنه. کلاس چهارم مدیر و ناظم جلوی همه بچه ها کیفش رو از مدرسه پرت میکنن بیرون.و مشکلاتی از این قبیل.امسال دیگه از آذرماه مدرسه نرفت و امتحانات ترم اولش رو توی خونه خوند و رفت توی یه کلاس مجزا امتحان داد.چون امسال با همکلاسیهاش مشکل داره و میگه نمیخوام ببینمشون.میگه ازشون بدم میاد.متلک میگن بهم.تیکه میپرونن.ترم اول رو با ارفاق قبول شد.اما الان متوجه شدیم که علاوه بر ترس و استرسش ، درس خوندن رو هم دوست نداره.یعنی کلا نمیخواد مدرسه بهره و از درس خوندن و کلاس فوق العاده و هرچیزی که در رابطه با درس باشه فراری هست.توی خونه هم خیلی بداخلاقی میکنه.مدام میگه ما بدبختیم.من عقده ای شدم.دق کردم.کوچکترین خواسته ایش که برآورده نمیشه بنای بداخلاقی و داد و بیداد میزاره .یه برادرم دارم که دوقلو هستش با این خواهرم.این دوقلوها از ازدواج دوم مادرم هستن.توی سن بالا هم باردار شدن،یعنی فاصله سنیشون زیاد هست.چندین ساله که درگیر مشاوره بردن و از این روانشناس به اون روانشناس….روانکاوی…رفتاردرمانی…دارودرمانی و هر ترفندی که فکرش رو بکنید هستیم و هیچکدوم نتیجه نداده.نهایتا به فکر هیپنوتراپی افتادیم. چون حتی مطمئن نیستیم که استرسهای این بچه واقعی هست یا برای مدرسه نرفتن اینکار رو انجام میده.چون واقعا یه مقدار راحت طلب هست. به کمکتون خیلی نیاز داریم.و اینکه امیدوارم به روانشناس ارجاعمون ندید چون نتیجه نگرفتیم و خودش هم دیگه بیزاره از مشاوره رفتن.
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.
با سلام و احترام.ببخشید که خیلی خلاصه پاسخ می دهم.اول پیش یک متخصص داخلی و انجام یک چک اپ کامل.2.روانپزشک و انجام و گرفتن عکس کیو ای ای جی 3.بیزاری از روانشناس و مشاوره به معنای این نیست که نباید پیش روانشناس یا روانپزشک یا …رفت.4.ننوشته اید که پیش هر روانشناس یا متخصصی چند جلسه رفته و نتیجه چه بوده است و ……5.قرار بر این نیست که حتما باید درس بخواند 6.تحت فشار قرار دادن خواهر محترمتان از طرف خانواده و شما با عث بدتر شدن وضعیت روحی و جسمی ایشان می شود
سلام.ممنونم از راهنماییتون.
پیش هر روانشناس حدود یک ماه رفته و بعد هرکاری کردیم دیگه حاضر نشده بیاد.
بار آخر که همین زمستون پارسال بود، حدود ۳ ماه تحت نظر بود.که رفتار درمانگرش گفت من دیگه نمیتونم واسش کاری بکنم و دیگه نبردیمش.
تقریبا همه ی روانشناسهایی که ایشون رو پیششون بردیم، به این نتیجه رسیدن که درس خوندن و مدرسه رفتن رو دوست نداره. و یکی از روانشناس ها گفتن که استرس و اضطراب شدید داره که مشخص نیست دلیل اصلیش چی هست که ارجاع دادن به روانپزشک و ایشون هم دارودرمانی رو تجویز کردن.داروهاش حدود یک ماه هست که تمام شده و هیچ تاثیری نداشت.ما هم دیگه ادامه ندادیم دارودرمانیش رو.
آقای دکتر، الان ایشون کلاس هفتم هست، واسش معلم خصوصی گرفتیم برای چندتا از درسهاش.ولی حتی حاضر نشد سر کلاس خصوصی هم بره.بهانه های مختلف آورد و خودش و به مریضی زد.جلسه ی بعدی رو هم زنگ زد گفت بیمارستانم زیر سرم نمیتونم بیام.معلمهاش عذرش رو خواستن و گفتن نمیتونیم باهاش کار کنیم.
امسال رو که رد میشه.بعید میدونم سال دیگه بره مدرسه.همینطوری پیش بره کلا ترک تحصیل میکنه.بنظرتون این مسئله در آینده باعث سرخوردگیش نمیشه؟و اینکه واقعا اگه دوست نداشته باشه بره مدرسه باید چکار کرد؟ترک تحصیل کنه؟
جناب دکتر ما ساکن اصفهان هستیم. اگر شما هم اصفهان تشریف دارید ایشون رو بیاریم خدمتتون.
سلام بنده اصفهان هستم..در خدمت شما بزرگواران هستم.
سلام من امسال پنجمین باره در کنکور شرکت میکنم و متاسفانه هنوز موفق نشدم و با فردی مشاوره تحصیلی گرفتم که ایشون در یک سری مباحثی به من اطلاعاتی دادن که هضمش برام سخت بودمن ادم معتقد به مذهب بودم اینجا نمیتونم بگم چی گفتن و این اطلاعات درسی نبودن یک نمونه اون اطلاعات درمورد نظریه ها و تئوری های فروید بود.و یک جور حس پوچی به من دست داد و الان بشدت اعتماد به نفسم پایین هست که حتی نمیتونم جایی برم با کسی حرف بزنم از صحبت کردن در جمع میترسم و همین موضوعات هم از دلایلی برای نرفتن به دانشگاه بود با اینکه از لحاظ درسی عالی بودم و از لحاظ ظاهری هم معمولی هستم ولی بشدت اعتماد به نفسم پایین هست و متاسفانه دچار افسردگی شدم و این خاطرات تلخ پشت کنکوری بودن رو نمیتونم فراموش کنم بخصوص آشناییم با این فرد . برام سنگین هست و اینم بگم من چند ساله که به این مشکلات دچار شدم و قبلا بسیار با اعتماد به نفس با اراده و سر زنده بودم . من میخام تغییر کنم از این وضع خسته شدم ولی گذشته رو نمیتونم فراموش کنم این اعتماد به نفس پایین و ترس از صحبت کردن در جمع واقعا از مشکلاتی هستن که من حتی خجالت میکشم درموردشون با کسی حرف بزنم و واقعا منو از درس خوندن وتلاش برای کنکور و اهدافم دور میکنن در حالی که من نمیخام ازشون بگذرم اما گذشته بدمو واقعا نمیتونم از یاد ببرم من اصفهان هستم با این توضیحاتی که دادم میتونم برای حل مشکلم به شما مراجعه کنم؟؟ چون تصمیم من بر تلاشی دوباره هست و میخام این مشکلات رو از سر راهم بردارم
با سلام و احترام خدمت شما و بزرگوارانی که این مطالب را مطالعه می فرمایند.قبل از اینکه پاسخ شما را بدهم از شما می خواهم که با دقت به کلمات و جملاتی که بکار برده اید دقت کنید وپاسخ بنده راحتی چند بار مطالعه بفرمایید(ممنونم). حدود شش بار کلمه نمی توانم در( ده خط) و …………قبلا تا حدودی توضیح داده ام که هر کلمه و جمله می تواند بر(غدد و تک تک سلول های بدن تاثیر بگذارد.چون کلمات و جملات و تصاویر ذهنی و خود گویی های درونی ما ،جزو افکار ما هستند وطبق نظر متخصصین روانشناسی و غیره (پروفسوربک و…) افکار می توانند در میلیونیم ثانیه بر هیجان ها(احساس)ی ما و رفتار ما تاثیر بگذارند. { می دانیم کلمات و جملاتی که ما در طول روز بکار می بریم برنامه نویسی های مغز ما هستند تقریبا مثل برنامه های یک ماشین لباسشویی }.این برنامه نویسی های مغز ما از کودکی توسط( پدر و مادر ،دوستان،فیلم ها،محیط، ژنتیک و …..آگاهانه و ناآگاهانه وارد ذهن ما می شود و ثبت و ظبط می شود و بعد در موقعیت های مختلف بر اثر محرک های مختلف پلی می شوند یعنی اجرا می شوند.نکته جالب و مهم این است که اگر این برنامه نویسی ها اشتباه ،غیر منطقی ،دروغ، نا سودمند، غیر واقع بینانه یا چرت و پرت باشد چه اتفاقی می افتد؟هیجان و رفتار و فیزیولوژیک بدن ما دچار اختلال و اشکال می شود. این مطلب یعنی چه؟؟ به زبان ساده یعنی ازیک حرف یا جمله فردی یکدفعه بهم می ریزیم،بدن(دست یا پا یا …) ما یک دفعه شروع به لرزش می کند،بعضی افراد میگرن می گیرند و…بی اختیار داد می زنیم و ممکن است عصبانی شویم،غمگین می شویم و ……به عبارتی دیگر یک جورایی اعمال ورفتار و احساسات و دوباره افکار ما از حالت واقع بینانه بودن و منطقی بودن با شرایط و …خارج می شود.
بیشتر جملاتی که شما زحمت کشیده اید و نوشته اید ( negative self _ hyposis) هستند یعنی یک جور خود هیپنوتیزم منفی هستند یا بعبارتی دیگر یک جور قفل مغزی یعنی شما یک رفتاری را که در زمان و مکان مناسب باید انجام بدهید نمی توانید و بالعکس و …..
اینکه در دو خط اول نوشته اید پنج بار در کنکور شرکت کرده اید و موفق نشده اید(با توجه به توانایی و زمان و رشته مورد دلخواه و ….)،در بعضی افراد طبیعی هست.بهتر هست که به یک روانشناس و یک فردی که مشاوره تحصیلی خوبی می دهد مراجعه بفرمایید. اینکه فرمودید مشاور قبلی شما مطالبی(از فروید) را به شما گفتند که هضم آن برای شما سخت بود و دچار احساس پوچی شدید ،در خصوص این مطلب باید خدمت شما عرض کنم که مطالعات علمی که بعد از فروید بر روی نظریه های ایشان انجام شد، نشان داد که بعضی از آنها درست هستد و بعضی نه. اینکه دقیقا کدام مطالب و کدام صحبتهای آن مشاور محترم باعث احساس پوچی در شما شده اند باید بررسی شوند.واقعیت این است که زندگی سخت و مشکل هست اما اگر ما آموزشهایی را ببینیم مخصوصا تفکر منطقی و……هضم خیلی از این مسایل و موضوع ها برای ما راحت تر و قابل درک تر می شود.خیلی از واقعیات هستند که ما دوست نداریم آنها را بشنویم و یا ببینیم اما اینکه من آنها را دوست ندارم به این معنی نیست که آنها نبایند باشند و این یک تفکر اشتباه و غیر منطقی و غیر سود مند هست.
اینکه نوشته اید (نمیتونم جایی برم با کسی حرف بزنم از صحبت کردن در جمع می ترسم و …) می تواند از نظر رویکرد های مختلف روانشناسی عوامل مختلفی داشته باشد از جمله افکار و عقاید اشتباه و غیر منطقی(از نظر شناخت درمانگرها) ،اضطراب بالا وتقویت مثبت و منفی اشتباه و …….که بهتر هست پیش روانشناس تشریف ببرید.
اینکه اعتماد بنفس تان پایین هست را تا حدودی در بالا توضیح داده ام وهمچنین گفته اید افسرده شده ام، آیا تشخیص خود شما بوده و یا تشخیص متخصصین محترم؟؟؟
در خصوص اینکه دو با ر نوشته اید که(از این وضع خسته شدم ولی گذشته رو نمیتونم فراموش کنم) باید خدمت شما عرض نمایم که این فکر و نظر شماست وفکر و نظر من یا شما و یا هر فردی بهتر هست که بر پایه عقل و منطق و واقع بینانه باشد.سیستم عصبی ما بخاطر توانایی منحصر بفردی که دارد اطلاعات را در خودش ثبت و ضبط می کند که در اینده بتواند به ما کمک کند و در نهایت بتواند باعث زنده بودن ما شود همچنین ما قرار نیست که چیزی را فراموش بکنیم یا نکنیم،ما باید یاد بگیریم که از آنها(اتفاقات و موضوهای مختلف چه بد و چه خوب و…) درس عبرت بگیریم و یاد بگیریم به آنها توجه نکنیم .سوال اینجاست که پس ما باید به چه چیزی توجه کنیم؟؟؟؟طبق نظر متخصصین ((ACT باید ارزشهای مان را مشخص کنیم و به آنها توجه کنیم.توجه داشته باشید که آیینه بغل و وسط ماشین را به این علت گذاشته اند که ما برای لحظاتی به عقب و پشت سرمان نگاهی بیندازیم (و ارزیابی و برر سی واقع بینانه کنیم ) و مسیر الان و بعد و اینده خودمان را مشخص کنم و نه اینکه دايم به عقب و بغل نگاه کنیم که اگر این کار را بکنیم با عث تصادف و مشکلاتی برای ما می شود.
همچنین نوشته اید(اما گذشته بدمو واقعا نمیتونم از یاد ببرم) که در بالا کمی توضیح در این باره داده ام و در ادامه خدمت شما عرض می کنم که من و شما و هر فردی در زندگی دارای حق انتخاب هست به این معنا که من می توانم به فکری توجه کنم و یا توجه نکنم ، می توانم انتخاب کنم که کاری را انجام دهم و یا انجام ندهم و به این نکته هم توجه دارم که مسولیت آن با من هست یعنی نتیجه ای که حاصل می شود به خودم بر می گردد.بدیهی است که اگر فردی دایم به گذشته مثلا بد خود فکر کند و با خود خود گویی های منفی کند(مثلا من چقدر بدبختم و ….)و تصاویر منفی را در ذهنش مرور کند ،دچار اضطراب،خشم و عصبانیت و غم و ….. می شود و بدنبال آن دچار بیماری های روان تنی و ….. می شود.
همکاران بزرگوار و محترم روانشناس از جمله بنده (چون فرموده بودید)می توانند به شما کمک کنند.با تشکر
سلام
خسته نباشید
ببخشید اقای دکتر من ۲۴ سال سن دارم و حدود ۳ سال پیش نامزد کردم و یک سال و چند ماهه ک ازدواج کردم و تو این مدت همسرم چند بار خیانت کرده و من به دلیل شرایط خودم و همسرم ازشون گذشتم و به زندگیم ادامه دادم…
ولی شدیدا احساس افسردگی دارم،یک لحظه اتفاقاتی که افتاده از ذهنم دور نمیشه
همسرم ادم خوبیه از اینکه کارش اشتباهه و باید خودشو اصلاح کنه کاملا مطلعه و میخاد ولی حس میکنم یه بیماریه روانی دارن
مشاوره ام فایده ای نداشت یه مدت اصلاح میشن اما تا موقعیت پیش میاد نمیتونن خودشونو کنترل کنن
حرفاشون شدیدا رمانتیک و زیباست ولی مرد عمل نیستن
اینم بگم که ایشون احساساتی هستن ولی از لحاظ جنسی سردن
هر بار که من خبردار شدم و ترکشون کردم تهدید به خودکشی میکنن ولی میدونم این کارو نمیکنن
میخواستم بپرسم ایا امکانش هست از طریق هیپنوتراپی این خاطرات بد از ذهن من و این حس از همسرم دور شه؟
ممنون میشم اگه امکانش هست اطلاع بدین تا حضوری مزاحمتون شیم
سلام و عرض ادب.هم شما و هم همسر حضرتعالی نیاز به روانشناس دارید.خاطرات ما هیچ وقت از ذهن ما پاک نمی شوند اما خنثی چرا.لطفا پیش همکاران بنده تشریف ببرید.مرسی
درود…خانمی31ساله هستم…ازکودکی اعتمادبنفس نداشتم…این مسئله باعث عدم موفقیت من درزمینه شغلی وروابط اجتماعی وعاطفی وخانوادگی شده…دیگران من را ادم ضعیف وترحم برانگیزمیدونن…هیچ کس منوقبول نداره…واقعامستاصل هستم…بارهابه روانشناس مراجعه کردم اماروان درمانی جوابگونبوده…فکرمیکنم هیپنوتراپی مشکلم راحل بکنه…اگر ب شمامراجعه کنم ازاین طریق کمکم میکنید؟
عرض سلام واحترام.اینکه فکر می کنید هیپنوتراپی موثر و مفید باشه یا نباشه بستگی به انتخاب شما(برنامه نویسی های مغز شما)داره. اینکه نوشته اید رواندر مانی های قبلی جوابگو نبوده باید بیشتر و دقیق تر بررسی شود که چرا و به چه علتی ؟ در هر صورت بنده در خدمتم
سلام اقای دکتر من چند سال هست دچار بیماری وسواس فکری شدید همراه با افکار مزاحم مثل تمایل به سر یریدن زن وبچه ویا خودم هستم واز اینکه ادمها سر دارند عذاب میکشم دوست دارم ادمها رو بدون سر ببینم اضطراب وترس و هراس هم دارم وافسردگی الان سه سال هست تحت درمان دارویی هستم ولی خوب نشدم با سایت شما اشنا شدم شنیدم یکی از راهای بیماری من هیپنوتیزم است خواهش میکنم کمکم کنید دیگه خسته شدم دوست دارم بمیرم
با عرض سلام و احترام.با توجه به اینکه شما فرمودید که تحت دارودرمانی هستید و خوب نشدید لازم به ذکر است که 1- دارو درمانی حتما و حتما باید با روان درمانی واگر لازم باشد با درمان های دیگر همراه باشد 2-بسیاری از افکاری(چه مورد دلخواه و چه غیر مورد دلخواه) که سراغ ما می آیند طبیعی هست بدلیل اینکه مغز ما یک ابر ابر کامپیوتری هست که بطور مداوم تولید فکر می کند چرا که برای این کار و دیگر فعالیت ها ساخته شده است.3- در وسواس بعضی افکار،تکراری ،دایمی،مزاحم،ناخواسته و ..ودر اکثر افراد اضطراب یا استرس شدیدی بوجود می آورد و فرد تلاش می کند تا این افکار (خود گویی،تصاویر،و..) را نادیده بگیرد یا سرکوب کند یا بوسیله فکر یا یک عمل دیگر آنها را خنثی کند.4-برای درمان وسواس از روش های /schema theraphy /erp/ cbt/act/istdp و …..واخرین راه نوروسرجری استفاده می کنند.(هیپنوتراپی به عنوان یک ابزار در جعبه ابزار یک درمانگر می تواند کمک بسیار زیادی به مراجع یا شما بکند.5-نکته: همانگونه که وقتی زخمی بر روی دست ایجاد شود ،برای خوب شدن مدتی زمان می برد، اگر وسواس را به زخمی در مغز تشبیه کنیم ، مدتی (بستگی شدید به تمایل و پشتکار خود مراجع برای درمان دارد) زمان می برد که بهتر است افرادی که دارای این مشکل هستند به این مهم توجه کنند.با تشکر
سلام
آقای دکتر دو ماهی هست که فکرم شدیدا درگیر مسائل دعا و طلسم و جادو و جنبل شده و حس میکنم همسایه طبقه پایینم که جاریم هست و یک ماه قبل دعوای شدیدی باهم داشتیم برا من دعا گرفته.از اون روز من از راه پله که رد میشم استرس شدید میگیرم اصلا اجازه نمیدم شوهرم بدون کفش لحظه ای تو راه پله بره و اگه این کار کرد فکر میکنم همه خونه ام را آلوده به نحسی کرده و شدیدا اضطراب کشنده میگیرم.و..
خواستم ببینم این حالات من با روشهای شما قابل حل شدن هست؟؟
۲۶سالمه
با سلام و عرض ادب.1-چند تا از مهمترین آموزش هایی که باید قبل از ازدواج آنرا یاد بگیریم(چه بهتر که همه آموزش های مهارت زندگی را یاد بگیریم) آموزش،حل مساله،ارتباط سالم،مذاکره،گوش دادن،ابراز احساسات و خواسته ها و …واست ،که با توجه به مطالبی که حضرتعالی نوشته اید بنظر می آید این آموزش ها را ندیده اید و مثل کسی که ویولون زدن را آموزش ندیده پس نمی تواند ویولون بنوازد و وقتی هم این کار را بخواهد انجام دهد صدای گوش خراشی ایجاد می کند بدیهی است که بجای حل مساله و غیره دعوای شدیدی کردید.2-یکی از مهمترین آموزش های که افراد باید یاد بگیرند ،( آموزش شناسایی تحریفات شناختی یا ویروس های ذهنی) هست (تمام اینها را بنده در مرکز آموزش می دهم) (در رابطه با تحریفات شناختی لطفا حضرتعالی مطالعه بفرمایید)که منطقی اندیشی و واقع بینانه اندیشیدن را در ما قوی می کند و باعث می شود ما ارامش بیشتر واضطراب واسترس و .. کمتری داشته باشیم.3-نکته بسیار بسیار مهمی که باید از قبل یاد گرفته باشیم و آموزش دیده باشیم این است که همیشه افکار و احساسات ما مساوی با واقعیت نیست این مطلب یعنی چه؟ شاید دیده باشید که بعضی افراد می گویند (احساس می کنم احمقم، یا فکر می کنم …)یا مثلا احساس می کنم گاوم، داشتن این فکر و یا این احساس مساوی و معادل گاو شدن یا احمق بودن من نیست، بلکه هر دوی این افکار فقط فکری هستند از جنس فکر یا بعبارتی یک فرضیه هستند یا یک تفسیر شخصی اند که هنوز واقعی بودن یا نبودن آن بر ما ثابت نشده و باید بررسی کنیم که چه شواهد و مدارکی داریم که نشان می دهد مثلا من گاوم ویا من احمقم و آیا این شواهد و مدارک منطقی و واقع بینانه هستند یا خیر 4- متخصصین روانشناس می گویند فکر ما بهتر هست شدیدا بدنبال ارزشها و موضوع های مهم زندگیمان باشد(مثلا مثل کار، خانواده،مطالعه و….با توجه به اینکه ارزشهای هر فردی با فرد دیگر فرق می کند و من هنوز ارزشهای شما را نمی دانم) .اینکه فکر شما درگیر طلسم و جادو و… شده باید توسط روانشناس بررسی شود
5-اینکه فرمودید در راه پله استرس می گیرم طبیعی هست بدلیل اینکه راه پله و غیره (خاطرات دعوا،افکار و… )مثل محرک عمل می کنند یعنی فکر روی احساس و رفتار و فیزیولوژیک(تپش قلب و …) تاثیر می گذارند و بالعکس.
6-از نظر بنده شما حدود ده الی سی ساعت نیاز به آموزش دارید(تعداد جلسات بستگی به تلاش و خواستن خودتان داره) تا علم و آگاهی شما بیشتر شود و هم به خودتان کمک کنید و هم به خانواده و هم دیگران.
7-و در آخراینکه فرد واقعا و عمیقا” این عقیده را داشته باشم(معنویت درمانی) که نیرویی بالاتر و والاتر و داناتر و هوشمندتر و مدبرتر وآگاه تر از من هست که خالق من و کل شناخته ها و ناشناخته هاست و در پس هر رویدادی حکمتی هست که می تواند به رشد شناختی،اجتماعی و….من کمک کند،می تواند آرامش بسیار عمیقی را در فرد بوجود آورد که هیچ طلسمی نتواند آنرا بر هم زند.
با سلام خدمت شما دکتر عزیز.آقای دکتر من چند مشکل دارم.اول توصیح کوچیکی خدمت شما بدم.من در سن 9 10 سالگی بهم تجاوز شد و خوب از بچگی ترس زیادی با من بزگ شد.به طوری که از تاریکی از تنهایی از سایه خودمم میترسم.مورد دیگی که هست من جندین ساله شاید 10 یا 15 ساله افسردگی دارم.ترجیح میدم تنها باشم.یه آدمی با اعتماد به نفس پایین.چند وقت پیش پیشه یک روانشناس رفتم که مشکل من را اختلال 2 قطبی اعلام کرد.اعتماد به نفس پایین.آدم عصبی.احساسی.زود رنج.خجالتی.کم حرف.تیک عصبی دارم.نمیتونم تصمیم بگیرم تو زندگیم.اراده هیچ کاری ندارم.هیچ کاری نتونستم به آخر برسونم.همیشه خسته و انگیزه هیچ کاری ندارم.هیچ موفقیتی توی زندگیم نداشتم.در حال حاظر تحت درمان دارویی هستم.روان شناسه من میگفت مشکل 2 قطبی تو هیچ موقع خوب نمیشه و همیه باهاته.من دلم زندگی خوب و شاد می خواد.از این وضعیت خسته شدم.خیلی تحقیق کردم شنیدم تنها روشی که امکان معالجه 2 قطبی هست هیپنودرمانیه.ممنون میشم راهنمایی کنیند.
با سلام خدمت حضرتعالی . واقعا متاسفم و غمگین شدم از اینکه این اتفاق برای شما افتاده و باعث مسایل و مشکلاتی برای شما شده است و ببخشید که دیر پاسخ دادم.
1-بنده سوالات زیاد دیگری از شما داشتم مثلا تاریخچه خانوادگی(اینکه آیا از خانواده شما کسی سابقه اضطراب یا وسواس فکری یا دو قطبی یا ….داشته یا خیر) و…….ولی با توجه به مطالبی که نوشته اید مطالبی را خدمت شما عرض می کنم
2-از قبل ما باید این مطالب را بدانیم که : سندروم یا اختلال استرس پس از ضایعهptsd)) ممکن است برای هر کسی و در هر زمانی در زندگی پیش بیاید. ، حوادث شدید جاده ای، درگیری های نظامی، تجاوزهای شدید شخصی مانند: تجاوز جنسی,حمله فیزیكی,سو ء استفاده,دزدی,زور گیری، حوادث ناگوار طبیعی یا حاصل دست بشر یا به سانحه ای شدید دچار شدن می تواند عامل ایجاد ضایعه ای شود که به درد و رنجی شدید میانجامد. اما برای این هم معالجه وجود دارد.
بسته به شدتش به درجاتی مختلف بر زندگی تاثیرگذار است. ممکن است فردی بتواند به شغل خود ادامه دهد و بطور کلی زندگی معمولی داشته باشد، در صورتیکه در موارد شدید، ممکن است شخص مبتلا درمانده شود و از ترک کردن خانه وحشت داشته باشد
خاطره ی رویداد ضایعه آور ممکن است در نتیجه آنچه که در زندگی روزمره حس می شود و حوادثی که در زندگی روزمره روی می دهد، زنده شود. از این رو معمولا شخص مبتلا از وضعیتها و کسانی که ممکن است خاطرات دردآور او را زنده کنند، حتی از خانواده و دوستان خود، میپرهیزد.
پی تی اس دی شخص مبتلا را در حالت مترصد بودن و گوش بزنگی افراطی قرار میدهد. این امر باعث می شود که شخص مبتلا به آسانی دچار ترس و آزردگی شود که می تواند به انفجار شدید خشم بیانجامد. او در این حالت ممکن است احساس کند که آنچه که روی داده زندگیش را برای همیشه تباه کرده است. البته این احساس لزوما منطبق با واقعیت نیست
چرا حوا دث ناگوار بسیار تكان دهنده هستند؟
زیرا آنها این احساس را كه زندگی زیبا و تا حد معقولی ایمن میباشد و ما ایمن هستیم راتحت تاثیر قرار می دهند. یك حادثه ناگوار بطور واضحی به ما می گوید كه ما ممكن است در هر لحظه ای فوت كنیم. علایم PTSD قسمتی از یك واكنش طبیعی به یك حادثه بالقوه مرگ آور می باشد.
همچنین ازاختلال دو قطبي با عنوان افسردگي شيدائي نام برده ميشد.
همانگونه که از نام قبلي استنباط ميشود کسي که دچار اختلال دوقطبي است دچار نوسانات خلقي شديد ميباشد.اين نوسانات معمولا هفته ها يا ماها طول ميکشد و با انچه مردم عادي در زندگي روزمره تجربه ميکنند بسيارمتفاوت است.
خلق افسرده: احساس شديد افسردگي
خلق شيدا: احساس شادماني بسيار و نااميدي
خلق مختلط: به عنوان مثال خلق افسرده همراه با بيقراري و فعاليت بيش از اندازه ناشي از شيدائي
3-نشانه هایی که نوشته اید مثل:اعتماد به نفس پایین ،ترس از.. و زود رنجی و …….اینها می توانند علایم مشکلاتی باشند که در شما بوجود امده اند.
4-لطفا راجع به افسردگی و اضطراب هم مطالعاتی را داشته باشید(برای بقیه افراد بزرگواری که این مطالب را مطالعه می کنند)
5-فرموده اید که تحقیق کرده اید که تنها روش در مان دو قطبی هیپنو تراپی است ، که به نظر بنده اشتباه است چرا علل این اختلال عوامل ارثی ،محیطی،هورمونی، ساختاری مغز و ……می باشد و درمان آن هم چند وجهی است مثل دارو درمانی،شناختی رفتاری و…..که روانشناس می تواند در کنار اینها از هیپنو تراپی هم استفاده کند.
6- در رابطه با شما بهتر است اول به یک روانپزشک و بعد روانشناس مراجعه نمایید . بعضی مواقع تشخیص روانپزشک و روانشناس متفاوت و گاهی اشتباه است .بنده مراجعان زیادی داشته ام که تشخیصی که برای آنها داده بودند اشتباه بوده وحتی چندین سال داروی اشتباه می خوردند و مراجعانی را هم دیده ام که مثلا تشخیص مشکلشان را نداده اند و آن افرد برای سالهای طولانی زجر و ناراحتی کشیده بودند.خود بنده برای بیشتر مراجعانم از نظر متخصصان دیگر بهره برده ام. با تشکر
با سلام خواستم ببینم کتاب چگونه هوش خود و فرزندنتان را افزایش دهید برای بچهای چند سالست و فقط برای مادرانی است که کودک دارند برای بزرگ سالان است برای بچه های هست یا خیر
با سلام و احترام.این پکیج برای افراد 10 ساله به بالاست برای افزایش عقل(با آموزش به دست می اید) و هوش (از پدر و مادر به ما به ارث می رسد).همچنین برای استفاده برای کودکان کوچکتر از 10 سال باید سوالات روی کارتها را کمی تغییر داد.متاسفانه بسیاری از افراد نودو نه درصد از افراد مشکلات استدلالی و به تعبیرپروفسور های شناخت درمانگر ویروس های روانشناختی دارند که باعث مشکلات فراوانی برای آنها شده است.مطالب این پکیج و سوالات آن از نظریه های پروفسور های روانشناس از رویکرد های مختلف مثل cbt/istdp/act/, ….و……تهیه شده است که بصورت فوق العاده ای می تواند بر روی (پری فرونتال) مغز تاثیر گذاشته و ایگو یا من یا بالغ فرد را تقویت کند و توان بالغانه عمل کردن و بالغانه فکر کردن فرد را بالا می برد.
سلام آقای دکتر من یک سال پیش به دلیل اینکه وقتی توی یک جمعی میرفتم دستام عرق میکرد رفتم پیش روانپزشک داروهای نسبتا سنگینی بهم داد.یک سال این داروهارو استفاده کردم بعد یه دفه قطعشون کردم.بعد از اون حالم خیلی بدشد.اضطرابهای خیلی شدید پیدا کردم تپش قلب و حالت تهوع و استفراغ، روی شوهرم وسواس پیدا کردم از چندساعت قبل از اینکه ببینمش اضطراب میگیرم وقتی هم که پیشمه حالم خوب نیس.رفتم پیش یه روانپزشک دیگه.حالم یه مقدار بهتر شد ولی الان دوباره به حال قبلم برگشتم خیلی مضطربم.فکرمیکنم دارو و مشاوره برام فایده نداره.هیپنوتیزم میتونه بهم کمکی کنه؟لطفا راهنماییم کنین
با سلام و احترام به شما مراجعین بسیار محترم. ببخشید که پاسخ به سوالهای شما طول می کشد. چون بنده خودم به سوالات پاسخ می دهم(چون در بیشترسایت ها پاسخ ها را دستیار یا منشی متخصص می دهد). ارسطو : خوشبختی در دستان خود شماست.
1- عرق کردن دست و بدن می تواند به دلایل مشکلات پزشکی بدن ،از کمبود ویتامین گرفته تا ……باشد
2-یکی از علتهای دیگر عرق کردن می تواند استرس و اضطراب باشد
3-با توجه به مطالبی که نوشته اید شما پیش روانپزشک تشریف برده اید و برای شما دارو تجویز کرده اند و یک سال هم مصرف کرده اید ،بهتر بود که پیش روانشناس هم تشریف می بردید و ادامه می دادید و اگر داروها بهتر ویا بدترتان می کرد با روانپزشکتان مشورت می کردید تا در نوع یا میزان یا زمان مصرف داروهایتان تغییراتی دهند و در صورت بهتر نشدن روانپزشکتان را عوض می کردید.
4-آنچه باعث تعجب است این است که دارو هایتان را یکدفعه قطع کردید(ما در آموزش های افزایش عقل(هوش) به افراد یاد می دهیم که افراد باهوشتر از هوش افراد متخصص بیشتر استفاده می کنند و مشورت می کنند،البته در ادامه نوشته اید که پیش روانپزشک دیگری رفته اید اما زمان قطع دارو و …. خیلی مهم است(بعضی از افراد هستند که دارو ها را یکدفعه قطع می کنند و دیگر ادامه نمی دهند که بسیار خطرناک هست)
5-علایمی که نوشته اید مثل تپش قلب و ……… ازعلایم اضطراب هست (احتمالا اضطراب متوسط به بالا) که باید پیش روانشناس می رفتید
6-اینکه نوشته اید(روی شوهرم وسواس پیدا کردم از چندساعت قبل از اینکه ببینمش اضطراب میگیرم وقتی هم که پیشمه حالم خوب نیس) علل و عوامل مختلفی دارد که باید توسط روانشناس مورد بررسی قرار گیرد و آموزشهایی را به شما بدهند.
7-اینکه نوشته اید(فکرمیکنم دارو و مشاوره برام فایده نداره) این مطلب فکر یا نظر شماست بعبارتی دیگر افکاریا نظرات ما می توانند درست باشند ویا می توانند اشتباه باشند.مثلا من الان فکر کنم که( گاوم) و حالا چون گاوم پس بروم کمی علف بخورم و ………..یا مثلا من برای مسافرت به سمت تهران حرکت کنم و وقتی وسط را ه ماشین پنچر شد ای فکر را داشته باشم که حالا که ماشین پنچرشده دیگر به تهران نمی روم و ……. ..این استدلال شما که شما فکر می کنید که روانشناس یا مشاوره یا دارو برای شما فایده نداره ، نظر شخصی شماست و علمی و منطقی نیست و اگر به دنبال درمان نروید دیر یا زود با مشکلات بیشتری مواجه می شوید و در بعضی مواقع افراد هزینه های آنرا با از دست دادن جانشان پرداخت می کنند.یکی از موضوع هایی که پروفسورهای روانشناس روی آن با مراجعان کار می کنند موضوع (انکار) هست . انکار یک نوع خود فریبی بسیار پیشرفته ای هست که مغز از ان برای کاهش اضطراب و رنج روانی و حتی جسمی استفاده می کند.انکار یعنی چشم خودمان را روی واقعیت ببندیم .انکار یعنی وقتی مشکلی دارم به خودم بگویم که (نه چیزی نیست خودش خوب می شود و یا بعدا حلش می کنم و یا………)
8-هم هیپنوتیزم و هم درمان های دیگر می تواند به شما کمک کند مشروط به اینکه خودتان بخواهید و هم نگاه واقع بینانه ای به مشکل و زندگی تان داشته باشید
با سلام. آقای دکتر مدتی است دچار افکار منفی شده ام بدین صورت که احساس میکنم ممکن است به دیگران آسیب برسانم. حضرتعالی قبلا چنین مراجعانی داشته اید و اساسا این مشکل قابل حل است؟
سلام و ادب خدمت شما بزرگوار.وجود و داشتن افکار منفی کاملا طبیعی و عادی هست ولی اگر شما را آزار می دهد و باعث مشکلاتی در کار ،روابط و موضوعات دیگر زندگی شما شده اند و همچنین حدود یک ساعت در طول روز سراغ شما می ایند و همچنین حدود شش ماه است که اینگونه هستید احتمالا وسواس فکری دارید که بهتر است به روانشناس مراجعه کنید.
در جواب قسمت دیگر سوال حضرتعالی بنده خیلی از مراجعانم وسواس فکری شدیدی دارند که به اینجانب مراجعه می کنند. لازم به ذکر است که وسواس فکری یا عملی یک اختلالی هست که واقعا جلسات درمانی زیادی را لازم دارد ویک درمان چند وجهی لازم دارد و غلب اوقات به دارو درمانی هم نیاز دارد.(بستگی به مدت زمان و شدت و ………).افرادی که به اینجانب مراجعه می کنند غالبا قبل از بنده به بیش ار 2 تا 10 متخصص رجوع کرده اند و خوب نشده اند و این در حالی است که همکاران محترم واقعا زحماتشان را کشیده اند.به دلیل اینکه هسته وسواس ، اضطراب و زمینه های ارثی ومحیطی و …. هست درمان وسواس بالای بیست الی پنجاه جلسه هست.وقتی مغز این افراد را در دستگاه اسکن قرار می دهند بطور واضحی قسمتهای سینگولیت و گانگلیا و لیمبیک سیستم بسیار فعال و از حد نرمال زیادتر می باشد . وسواس در غالب مواقع با افسردگی و حتی با مشکلات دیگر همراه است که درمان را سخت تر می کند.بیشتر افرادی که وسواس دارند بدلیل اضطراب و عجله ای که دارند به دنبال درمان سریع هستند و غالبا از این روانشناس یا روانپزشک به روانشناس و روانپزشک دیگری مراجعه می کنند و هر بار درمانده تر از قبل می شوند به همین دلیل به افرادی که این مشکل را دارند پیشنهاد می کنم که حتما و هر چه زودتر به روانشناس رجوع کنند و ادامه دهند و مثلا اگر هم از روانشناسی خوششان نیامد پیش روانشناس دیگری بروند و ادامه دهند چرا که در درمان وسواس ثانیه ها مهم هستند.بنده مراجعانی را داشته ام که 30 یا 40 سال وسواس داشته اند و پیش بنده امده بودند و واقعا این بزرگواران را برای درمان به نزد همکاران دیگر فرستاده ام (چون واقعا درمان زمانبری هست و افراد شاید زود نا امید شوند و …) و رفته اند و دوباره امده اند پیش اینجانب و چون واقعا می خواسته اند درمان شوند و تلاششان را کرده اند و درمان شدند چرا؟؟؟؟؟ چون خودشان خواستند و توانستند پس هیچ وقت نا امید نشوید.
با تشکر
باسلام، برادرم ۳۰سال سن دارد،از بچگی روحیات حساسی داشت، مشکل شب ادراری تا حدود اواخر راهنمایی داشت و در کودکی همیشه تیکهای مختلف داشت واز یک تیک به تیک دیگه می رفت، در نوجوانی عاشق دختری شد و پساز چند سال وبا گذشتن از مشکلات زیاد باهاش ازدواج کرد.پساز ازدواج برادرم معتاد به متادون شد مشکلات خانوادگی زیادی با همسرش دارد مدتی است که ترک کرده ولی مشکلات فراوان دارد میخواستم بدانم ایا نیاز به مشاوره دارد یا روانکاوی و یا روانپزشک؟ ایا مشکلاتش در حیطه کار شما هست؟
با سلام.با سلام .ابتدا تعریف تیک و … را خدمت شما وخوانندگان گرامی توضیح دهم. در واقع تیک ها، حرکات بدنی یا صداهای کنترل نشده هستند. یا جنبش حرکتی یا آواگری ناگهانی، سریع، عودکننده، و ناموزون هستند. و انواع مختلفی از تیک های عصبی وجود دارد برخی افراد ممکن است تنها یک نوع تیک داشته باشند، در حالی که برخی دیگر ممکن است چندین تیک داشته باشند. انواع اختلالات تیک عصبی : توره ، تیک حرکتی ، تیک صوتی ، تیک موقت. شروع تیک ها معمولاً بین ۴ تا ۶ سالگی است. اوج شدت بین ۱۰ تا ۱۲ سالگی روی می دهد، به طوری که در نوجوانی شدت آن کاهش می یابد. خیلی از بزرگسالان مبتلا به اختلالات تیک، کاهش نشانه ها را تجربه می کنند. درصد کمی از افراد در بزرگسالی همواره نشانه های شدید یا بدتر خواهند داشت. زماني اعتقاد بر اين بود كه تيكها علائم بيروني احساسات سركوب شده و كشمكشهاي درونياند. امروزه در بسياري از نقاط جهان آن را تركيبي از عوامل محيطي و زيستي و ژنتیکی ميدانند رفتارهاي تيكي غالباً با فشار رواني تشديد ميشوند،
.برای درمان تیک ها از درمان های دارویی ، رواندرمانی، طب سنتی،طب سنتی و حتی جراحی استفاده می کنند. بیاختیاری ادرار عبارت است از دفع مکرر ادرار طی روز یا شب در لباسها یا رختخواب، بدون اینکه آسیبی در مجاری ادرار وجود داشته یا علت عصبشناختی دیگری مطرح باشد. دفع ادرار در اغلب موارد غیرارادی است، گاه ممکن است ارادی هم باشد. این تشخیص مستلزم آن است که دفع ادرار حداقل دوبار در هفته و به مدت سه ماه رخ دهد و موجب اختلال در کارکردهای اجتماعی یا تحصیلی فرد شود. در مورد بیاختیاری ادرار، علل گوناگونی مطرح شده است. برخی بیماریهای جسمانی مانند دیابت، برخی یادگیری و بعضی اختلالات هیجانی را در بروز بیاختیاری ادرار مؤثر دانستهاند. شواهد پژوهشی نشان دادهاند، مشکلات هیجانی علت بروز بیاختیاری ادرار نیست، بلکه مشاهدات هیجانی نتیجهی بیاختیاری ادرار است. همزمان با افزایش سن، کودکان با بیاختیاری ادرار با احتمال بیشتری با همتایان و خانواده مشکل پیدا میکنند (واگنر، اسمیت و نوریس (۲)، ۱۹۸۸)
به نظر میرسد، نابهنجاریهای خواب نیز در رشد بیاختیاری ادرار دخالت دارند. در این زمینه پژوهشهای زیادی صورت نگرفته است.
بررسی سوابق خانوادگی افراد مبتلا به بیاختیاری ادرار نشان میدهد که این اختلال در بین افراد خانواده بیشتر است. وجود این اختلال در دوقلوهای همسان بیش از خواهران و برادران معمولی مشاهده شده است. شواهد پژوهشی مبین وجود اختلالات ارگانیک در برخی از کودکان مبتلا به بیاخیاری ادرار است. افزون بر این، نگرش خانواده و روشهای آموزش آنان در ایجاد و نگهداری بیاختیاری ادرار نقش دارند.
از دیدگاه رفتارگرایی، بیاختیاری ادرار براثر عدم یادگیری کنترل ادرار ایجاد میشود. از این دیدگاه وجود نقص در آموزش توالت رفتن و سایر عوامل محیطی نظیر محیطهای پراسترس در ایجاد بیاختیاری ادرار نقش دارند. اگرچه علت درمان اختلالهای دفع غیرارادی هنوز روشن نیست، اما روشهای مؤثری برای نظارت بر مثانه و کنترل آن وجود دارد. بیشتر برنامهها، روشهای مرحلهای رفتاری را مؤثر شناختهاند. استفاده از داروهایی چون ایمی پرامین (که معمولاً برای درمان افسردگی در بزرگسالان به کار میرود)، توانسته است ۸۵ درصد مبتلایان را بهبود بخشد (شافر، ۱۹۷۷). با این حال، جلوگیری کامل فقط در ۳۰ درصد مبتلایان موفق بوده است، و متأسفانه حدود ۹۵ درصد این کودکان پس از قطع دارو، دوباره به حالت اول بازگشتهاند .براساس بررسی فراتحلیلی چندمطالعه، درمان معمول روان شناختی، بالاترین و بهترین درمان برای این اختلال شناخته شده است (هاوتز، برمن و آبرامسون ، ۱۹۹۴).
اعتیاد: هر نوع درگیر شدن و وابستگی به یک محرک که با وجود اثرات نامطلوبش برای ذهن ما خوشایند بوده و هر بار تجربه آن محرک، رغبت درونی ما را به تکرار آن تجربه بیشتر کند.
حالتی، که در ان شخص به علت روانی یا مصرف مواد شیمیایی، طبیعی دچار ضعف اراده درکنترل تکرار اعمال خود میشود هرچند ضعف اراده فی نفسه بیماری نیست ولی به علت عوارضی که بر سیستم عصب مرکزی شخص ایجاد شده به عنوان بیماری فرض میشود و این بیماری با ایجاد اختلال در کنترل بر سیستم رفتار-پاداش، باعث تکرار آن رفتار میگردد بیماری اعتیاد مدارهای عصبی مربوط به نظام پاداش، انگیزش، و حافظه را در مغز دچار اختلال کرده، و اختلال در این سیستمها در مغز باعث بروز عوارض بیولوژیکی، فیزیولوژیکی، اجتماعی و روحی میگردد بررسی اعتیاد به عنوان عارضهای روانی، اجتماعی و اقتصادی از دیدگاه علوم پزشکی، روانشناسی و جامعهشناسی و همینطور از دیدگاههای فلسفه، قانون، اخلاق و مذهب صورت میگیرد. از سال ۱۹۶۴ میلادی، سازمان بهداشت جهانی استفاده از عبارت وابستگی دارویی یا وابستگی به دارو را به جای اصطلاح اعتیاد توصیه نمودهاست.
به طور کلی خدمت شما عرض می کنم با توجه به مطالبی که نوشته اید ایشان نیاز به یک درمان التقاطی دارند یعنی هم رواندرمانی،هم دارو درمانی و …..ودرمان ایشان طولانی مدت می باشد و علت مهم آن اسیب هایی است که به مغز این افراد وارد شده است .وقتی مغز این افراد در دستگاه های اسکن مثل(qeeg/pet/fmir و …)مورد بررسی قرار می گیرد این اسیب ها کاملا مشخص هست.متاسفانه ایشان مشکلات مختلفی را با هم دارند که واقعا نیاز به درمان عمقی و ریشه ای دارند شاید بین پنجاه تا صد ساعت شاید کمتر ویا شاید بیشتر که بستگی به عمق مشکلات شما و اسیب ها وهمچنین اراده و پشتکار شما داره.
سلام و وقت به خیر
من یک خانم ۳۶ ساله و خانه دار هستم، مشکل من چاقی هست، با قد ۱۶۵ سانتیمتر وزنم ۹۰ کیلو هست، تا حالا چند بار سعی کردم وزنم رو پایین بیارم ولی هربار بنا به دلایلی نتونستم ادامه بدم، مشکل اصلی من این هست که نمیتونم خوراکم رو کنترل کنم، از غذا خوردن لذت میبرم و در طول روز هم زیاد ریزه خواری دارم، اگر میشه من رو راهنمایی کنید، در ضمن میخواستم بدونم هیپنوتیزم درمانی میتونه به من کمک کنه؟
اختلال پرخوری تشخیص جدیدی است که به DSM-5 اضافه شده و افرادی را شامل می¬شود که در دوره زمانی مجزا پرخوری می¬ کنند، بر خوردن خویش کنترل ندارند، و حداقل دوبار در هفته به مدت 6 ماه به پرخوری می ¬پردازند. برای این که پرخوری¬ ها برای تشخیص اختلال پرخوری واجد شرایط باشند باید با مصرف غذای زیاد، خوردن بعد از نقطه احساس سیری کامل یا گرسنگی، خوردن در حالی که فرد تنهاست، و احساس نفرت از خود یا گناه بعد از پرخوری روی دهند. چون پرخوری همراه با رفتارهای جبرانی روی نمی ¬دهند، احتمال داردکه افراد مبتلا به این اختلال وزن قابل ملاحظه ¬ای کسب کنند.(هالجین، ج2، ص94)
پراشتهایی روانی و اختلال پرخوری یکسان نیستند، اگر چه آنها برخی علائم مشترک دارند. افراد مبتلا به پرخوری عصبی نیز به طور مرتب پرخوری می کنند، و ممکن است همان احساسات منفی، مانند از دست دادن کنترل، شرم، و یا احساس گناه را تجربه کنند. تفاوت کلیدی بین آنها این است که افراد مبتلا به پراشتهایی روانی پس از پرخوری خود را “تخلیه و پاکسازی” میکنند. آنها ممکن است استفراغ کنند، از مسهل یا دیورتیک استفاده کنند و یا بیش از حد ورزش کنند. پاکسازی بخشی از اختلال پرخوری نیست. بسیاری از افراد مبتلا به اختلال پرخوری از سایر مشکلات بهداشتی عاطفی یا روانی مانند افسردگی، اضطراب، اختلال دو قطبی، و سوء مصرف مواد مخدر نیز رنج میبرند. مجموعه ای از عوامل زیست شناختی، اجتماعی و روان شناختی در سبب شناسی این اختلال دخیل هستند. از جمله این عوامل می توان به نقش ژنتیک، حساسیت بیشتر به هورمون دوپامین، تغییرات درون مغزی، تصویر منفی از بدن، عادت به پرخوری و آسیب های روانی مانند اضطراب، اختلال دوقطبی، اختلال استرس پس از سانحه و افسردگی اشاره کرد
آنها همچنین ممکن است احساس استرس، مشکل در خواب داشته باشند، و با اعتماد به نفس پایین یا احساس خجالت از اندام خود دست و پنجه نرم کنند.
با توجه به مطالبی که نوشته اید به نظر می آید که حدود چهل کیلو اضافه وزن دارید.برای درمان می توان از رواندرمانی ،کاگنیتیوهیپنوتراپی و…. استفاده کنید که خیلی خوب جواب می دهد البته چون باید هم روی افکار و خاطرات و هم روی هیجانات و هم روی رفتار های شما کار شود درمان شما و افرادی که مثل شما هستند طولانی می شود.ازنظر بنده بهترین روش برای درمان یک برنامه ریزی گام به گاه و آرام و طولانی مدت است البته پس از ارزیابی دقیق بیمار.بنده مراجعان زیادی داشتم که حتی انواع جراحی های مختلف را انجام داده بودند وخوشحال از اینکه خیلی سریع و زود لاغر شدند اما این جور افراد متاسفانه اگاه نیستند که همینکه استرسی و یا استرس هایی به انها شود دوباره به حالت اول برمی گردند(البته به غیر از استثناهایی که انها هم دلایل خاص خودش را دارد و عوارض خاص خودش ).یکی از مهمترین نکاتی که افراد چاق به ان توجه نمی کنند (با جراحی چربی های بدن انان خارج می گردد و مقداری روده را می برند و یا بالون می گذارند و یا …….)این است که هیچ وقت فکر و یا افکار فرد و یا باورهای فرد درباره خوردن عوض نمی شود،مدیریت هیجانات به فرد آموزش داده نمی شود و…….ما قرار است در زندگی بر اساس علم و عقل و واقعیت تصمیم بگیریم و عملی را انجام دهیم.ما نباید کوته اندیش باشیم و در پی درمان های سریع و زود و با تاثیرات منفی باشیم .درمان باید ریشه ای ،عمقی، دقیق و علمی باشد که در طولانی مدت نتیجه موثری را داشته باشد.
سلام آقای دکتر من مدت 17ساله ازدواج کردم واسپرمم ضعیفه و حرکت نداره و زود انزالی دارم وتا الان صاحب فرزند نشدم آیا با اومدن پیش شما نتیجه میگیرم
سلام و احترام.لطفا به متخصص اورولوژی مراجعه نمایید.
سلام وقت بخیر و خسته نباشید ممنون میشم به سوال منم جواب بدین میگن خیلی از دکتر های که هیپنوتیزم کار میکنن با هیپنوتیزم کردن افراد به طور خاص میتونن سوالاتی ازشون بپرسن که در زندگی های قبلی هایشان چه ادمی و چه کسی بودند که به تناسخ یا زندگی قبلی هم معروفه ایا شما هم این تکنیک رو دارید؟
سلام و ادب .بعضی از هیپنو تراپ ها در خارج از کشور و هم اینجا این کار را انجام می دهند.بنده از هییپنوترابی برای کارهای درمانی استفاده می نمایم.از حضرتعالی عذر خواهی می کنم.
عرض سلام
بنده 12 سال پیش ازدواج کردم و الان یک پسر 4 ساله دارم. چون در خانواده ی ضعیفی بودم که نهایتا به طلاق انجامید باعث شد از کودکی اعتماد بنفس پایینی داشته باشم. همیشه در ذهنم کارها و اهداف بزرگی داشتم که خیلی از آنها در نیمه راه رها شد یا بر اثر عدم تایید دیگران به فراموشی رفت ، و در کل پذیرفتم که انسان ضعیف و بی اراده ای هستم. مشکل اول : همسرم هم از این موضوع سو استفاده کرد و بهم خیانت کرد ، می دونست داد و بیداد می کنم و نهایتا ساکت میشم و به کسی چیزی نمیگم پس باز تکرار کرد. مشکل دوم : به خاطر عدم موفقیت چشمگیر در شغلم(قبلا کارمند بودم) و یا امورهمسرداری دایما با توهین و تحقیر و تخریب آزارم میده و از لحاظ مالی همیشه منو در تنگنا می ذاره. مشکل سوم : بچه 4 ساله ام هنوز شب ها با من می خوابه و همسرم تنها. همسرم اجازه جدایی اش را نمیده و میگه احتمال داره خواب بد ببینه و بترسی ، نباید تنها باشه . مشکل چهارم :
سپاس
با سلام.1-متاسفم که در کودکی اسیب دیده اید . واقعیت این است که همه ما درکودکی اسیبهایی را دیده ایم امابه این معنا نیست که در اینده مثلا بدبختم و نمی توانم شاد باشم و یا مستحق مجازاتم و یا باید بسوزنم و بسازم.
2-اینکه به قول خودتان پذیرفته اید که آدم ضعیف و بی اراده ای هستید یک انتخاب است چراکه می توانستید انتخاب دیگری کنید و بقول پروفسورهایی که cbt یا طرحواره درمانی کار می کنند یک نوع ویروس ذهنی یا باور هسته ای ناتوانی و درماندگی است.
3-(اینکه همسرتان به شما خیانت کرد) به دلیل اینکه شما ضعیف و بی اراده وکم اعتماد به نفس هستید تفسیر و طرز غلط تفکر و ارزیابی شماست همسر شما و خود شما مشکل و یا مشکلاتی دارید که حتما باید به متخصص روانشناس و… رجوع کنید
4-مشکلات ذهنی و استرس ها و اسیب های کودکی قطعا باعث اشفتگی ذهنی و جسمی و کار و ….نشان می دهد
5-اینکه فرزند شما با شما می خوابد(در 4 سالگی) در بعضی از مواقع اشکالی ندارد.فرزند شما و شم و همسرتان نیاز به آموزش دارید
6-در اولین فرصت به یک روانشناس مراجعه کنید چون در بلند مدت شما را دچار اضطراب و افسردگی می کند و این موضوع روی فرزندتان هم تاثیر می گذارد
سلام.آقای دکترمن یمدتی هستش که دچاروسواس فکری شدم ودراثریک استرس شدیدنیمه شب درخواب دچارحمله پانیک شدم وازاون موقع دچاروسواس فکری وافکارمزاح شدم.مثلابه تیک تاک ساعت واعضای بدن مثل پلک زدن و…..البته اونایکم بهترشده والان به نفس کشیدنم حساس شدم ومدام بهش فکرمیکنم وعذابم میده مخصوصاموقع خواب یکم داروم مصرف کردم ولی نمیخام داروبخورم وترکش کردم بایدچیکاکنم شماحلش میکنیدوچندجلسه؟روش بیوفیبک چطور
با سلام-اگر متخصص تشخیص وسواس را داده اند1- حتما به دارو نیاز دارید2- حتما به رواندر مانی نیاز دارید و هر چه که دیرتر بروید متاسفانه بدتر می شوید مثل اتشی که با گذشت زمان شعله ورتر می شود. من و شما باید تفاوت بین دوست داشتن و درست و منطقی بودن را بدانیم.ستون دوست داشتن ما باید بر اساس عقل و منطق باشه وگرنه اسیب می بینیم
3-روش بیو فیدبک به تنهایی تاثیر مثلا 10 درصدی یا کمی است دارد چون افکار و …… عوض نمی شوند، و اگر با رواندرمانی و دارو همراه باشه تاثیرش بسیار زیاد است
4-بنده برای درمان با توجه به مدت و نوع وسواس و سن وسال و…………بین 30 تا 100 جلسه نیاز دارید
سلام دکتر عزیز عرض ادب سوالی دارم از خدمتتون. من یک زن برادر دارم بسیار دوستش دارم متاسفانه بسیار پرخاشگر بدزبان و توهمی هستند سابقه بیماری اسکیزوفرنی هم داشتند ولی ما اطلاعی نداشتیم امکانش هست این موارد رو از طریق هیپنوتراپی درمان کرد و اینکه چطور میتونم بهش کمک کنم البته مشاورات زیادی رفته هیج تاثیری نداشته تشکر
با سلام.1-اگر متخصصین تشخیص اسکیزوفرنی دادند و جا های دیگر هم رفته اند و تاثیری نداشته مشخص هست که مورد خاصی هستند.توجه داشته باشید در اسکیزوفرنی مغز از نظر ساختاری و ارتباطی و …….واقعا اسیب می بیند
2-اول به یک روانپزشک و بعد متخصص روانشناس رجوع کنید البته چون اسکیزو فرنی انواع مختلف و ابعاد مختلفی دارد در بعضی از انها هیپنوتراپی به همراه رواندرمانی و دارو درمانی به بهتر شدن انها کمک می کند
سلام و خسته نباشید من وسواس فکری شدید دارم و دچار بدبینی هم هستم روان پزشکای متعددی رفتم واسم قرص های اسنترا. نورترپتلین. کلومیپرامین. تری فلوپرازین سرترالین. پرفنازین تجویز کردن منتها همه اینها باهم نبوده هر دوره یکی دوتا از این قرصها باهم بوده و متاسفانه هیچ جوابی نگرفتم فقط حالت خواب الودگی را بیشتر کرده شمارو بخدا کمکم کنید واقعا دیوانه شدم همیشه کلافه ام زندگی زناشوییم داره از هم میپاشه هزینه درمان دیگه ندارم کمکم کنید چیکار کنم خوب شم؟؟؟؟؟
با عرض سلام.ببخشید که به سوال شما و دیگر بزرگواران دیر پاسخ دادم.
1-در پاسخ به شما عرض می کنم که درمان وسواس به راحتی نیست و چند وجهی است به دلیل اینکه قسمتهای مختلف مغز دچار مشکل مثل کم کاری یا پرکاری یا آسیب می شوند مخصوصا قسمت سینگولیت مغز.به بیانی دیگر وقتی به اسکن مغز ای افراد نگاه کنید میلیونها نقطه در مغز دچار مشکل هستند.
2-غالبا خط اول درمان با دارو می باشد ام نکته مهمتر این است که داررو درمانی حتما باید با رواندرمانی همراه باشد که متاسفانه خیلی از افراد این مهم را توجه نمی کنند و درمان ناقص انجام می گیرد به بیانی دیگر درمان نمی شوند ویا بدتر می شوند
3-اول به یک متخصص روانشناس رجوع بفرمایید و بعد روانپزشک و همچنین مساله تغذیه و ورزش هم مهم است
4-به تعداد 30 الی 100 ساعت جلسه نیازمندید
سلام به دکتر عزیز دختر یازده ساله ای دارم که از تاریکی و تنها خوابیدن بسیار میترسد البته از چهار ماهگی جدا میخوابید ولی از ۷ سالگی دیگه تو اتاقش نمیخوابه آیا در تخصص شما هست که زیر نظر شما درست بشه
با سلام. موضوع خواب علل و عوامل مختلفی دارد. با توجه به مطالبی که حضرتعالی فرمودید حدود 15 جلسه نیاز دارند درصورت تمایل بنده در خدمتم.
باسلام خدمت شما
دکترجان همسر من ocd داشتن
اما متاسفانه من بعد ازازدواج با توجه به مشکلاتی که در زندگی داشتیم متوجه شدم شخصیت همسرم به مقدار قابل توجهی مشابه شخصیت های اسکیزوئید هستش والبته به مقدار خیلی کم به personality disorder از نوع border line مشابه هستش
با توجه به اینکه خودشون هم تقریبا این موضوع رو پذیرفتن و پی درمان هستن سوال من این هست که آیا این مشکلات با هیپنوتراپی قابل حل هست و اینکه اگر هیپنوتراپیسم در این زمینه میشناسین به بنده معرفی کنین وموضوع دیگه اینکه هزینه جلسات حدودا چقدر هستش؟
ممنونم از پاسخگویی تون
با سلام و احترام .با توجه به مطالبی که نوشته اید اگر فرض را بر این بگذاریم که مشکلات ایشان نظر متخصصین بوده.ایشان نیاز به دارو با نظر متخصص روانپزشک و رواندرمانی دارند.در رواندر مانی می توان از هیپنوتراپی به عنوان یک ابزار درمانی برای تسریع درمان استفاده کرد. در اصفهان هیپنوتراپ های متعددی وجود دارند که با تماس با مراکز مشاوره به شما معرفی می گردند.هزینه جلسات روانشناسان متفاوت هست.هزینه هرجلسه بنده 65 هست. با تشکر
سلام .خسته نباشید دکتر یه دکتر هبپنوتیزم درمانی در اصفهان بهم معرفی میکنید که اختلالات جنسی و وسواس و استرس رو درمان کنه قابل اعتماد ممنون میشم؟
با عرض سلام و احترام.در اصفهان افرادی به غیر بنده هیپنو تراپی کار می کنند که واقعا من انها را نمی شناسم. از چند مرکز سوال بفرمایید شما را راهنمایی می کنند و هست.در مورد مشکلاتتان که گفتید اختلال جنسی و وسواس و استرس باید عرض کنم که ریشه انها اضطراب و علل دیگری هستند که هم نیاز به دارو و هم روان درمانگر داره و خوب می شوید.اما در کل کیس سنگینی هستید یعنی تعداد جلسات بالایی نیاز هست
سلام من اسیب شدید نخاعی تی ۴ و۵ هستم نخاع قطع نشده ولی اسیب دیده از سینه به پایین حس ندارم ادرار ومدفوع بی اختیاره ولی طی یکسالی که از اسیب گذشته فعلا میتونم با بریس بایستم و با واکر وبریس اروم راه برم .میخواستم ببینم چیکار باید بکنم پیشرفتم بهتر بشه وایا راهی برای بهبودی هست
سلام و احترام. با روان درمانی و هیپنو تراپی خیلی بهتر می شوید.
سلام اقای دکتر خسته نباشید..من مردی 40 ساله هستم که بیش از 20 ساله به صورت ناخوداگاه داخل دهانم رو می جوم و داخل لب و دهانم رو زخم می کنم..هر کاری کردم نتونستم ترکش کنم و دارم دیوانه می شم..از اول صبح که بیدار میشم تا لحظه خواب این برنامه ادامه داره…معتاد به اینترنت و سیاست هستم و همش احساس میکنم لطظه به لحظه باید اخبار روز دنیا رو رصد کنم..لطفا به من کمک کنید..
با عرض سلام.ببخشید دیر پاسخ دادم.اضطراب حضرتعالی بالاست و اگر به رواندرمانگر مراجعه کنید برای همیشه خوب می شوید.اینکه به اینترنت و .. به قول خودتان معتاد هستید هم علامت دیگری از اضطراب و نگرانی شما به اینده است و با رجوع به روانشناس حل می شود.
با عرض سلام و ادب.ببخشید دیر پاسخ دادم.مشخص هست که اضطرابتان بالا است.بهتر هست که به روانشناس مراجعه کنید چون درمان کار شما نیست ولی با تعداد جلسات لازم حتما درمان می شوید.اینکه اخبار و غیره را بیش از حد رصد می کنید هم یکی دیگر از علایم نگرانی شما نسبت به اینده است.
با عرض سلام و احترام.اگر شب ادراری بزرگسالان اگر عصبی باشه با رواندرمانی و هیپنوتراپی درمان می شه اما اگر ساختاری باشه به احتمالی هم نه و هم بله.بستگی به خیلی عوامل داره